نظر عارف محبی برای کتاب شرح زندگی من

شرح زندگی من
عارف محبی
۱۴۰۳/۰۷/۲۹
00
وحید معینی فر در کتاب رمان شرح زندگی من، داستان کارگر جوانی است که در خانواده ای فقیر و معتاد متولد شده بود. او به دلیل مشکلات خانوادگی به دانشگاه نرفت و در جامعه با سختی های فراوانی ناشی از فقر روبه رو شد و اتفاقات و فراز و فرودهای متفاوت و تلخی را در زندگی اش تجربه کرد. در بخشی از کتاب شرح زندگی من می خوانیم: یک ساعت بعد با صدای همان پسر دست فروش از خواب بر خواستم سه دختر جوان دور و برش را احاطه کرده بودند و دیدم که هر سه شال خریدند. ناگاه فکری به ذهنم رسید چرا من نتوانم این کار را بکنم برای پانصد هزار تومانی که طلب داشتم این نقشه را کشیدم. می توانستم صد هزار تومانش را لباس های ارزان قیمت بخرم و بقیه را هم پس انداز کنم. می دانستم که ضرری هم نداشت. اگر کسی آن ها را نمی خرید می توانستم به قیمت ارزان تر به مغازه ها بفروشم. به علاوه آدم خودم هم بودم. کسی نبود بالای سرم که دائم غر بزند و شماتم کند. کار راحتی هم بود. زیر یک درخت یا در سایه ی یک ساختمان می نشینی و جنست را می فروشی، این فکر کمی امیدوارم کرد. اما باعث شد که از بوی غذاها وسوسه شوم. تصمیم گرفته بودم تا زمانی که پولم را پس نگرفته بودم یا کاری مناسب پیدا نکرده بودم، روزانه فقط دو وعده غذا بخورم. پس تا ساعت شش بعد از ظهر همان جا روی چمن دراز کشیدم و کاسبی پر دستفروش را نظاره گر شدم. بعد یک ساندویچ ارزان قیمت با دونان اضافه خریدم. یکی از آن ها را برای تیم و دیگری را برای صبحانه ام نگه داشتم. ناهار را به تعویق انداختن یک مزیت داشت و آن این بود که پنیر از صبحانه، ناهار و شام را یکی می کردم. آخر شب هم یک نان ساندویچی خالی می خوردم. با اینکه این نان ها بی مزه هستند، اما چون خمیر نپخته ی زیادی دارند، به خوبی شکم را سیر...
هیچ پاسخی ثبت نشده است.