تماس با عزیزانی که دوستشان داریم همواره ادامه دارد
کتاب صوتی شما با سم تماس گرفتهاید را در کتابراه گوش میدهم. راوی، جولی نامزد سم است. سم در حادثهای مرده و جولی دلش به شدت تنگ است. یک روز اتفاقی شمارهی تلفن همراهِ سم را میگیرد و در کمال شگفتی سم به او جواب میدهد. این تماسها مدتها ادامه دارد و باعث دور شدن جولی از دوستانش از جمله نیکا خواهرِ سم میشود. جولی مجبور میشود ماجرای تماس تلفنیاش را به نیکا هم بگوید و نیکا هم بتواند با برادرش صحبت کند و گفتههای جولی را راستآزمایی کند. اما این تماسها عقلانی به نظر نمیرسند و زندگی جولی را به شدت تحت تأثیر قرار میدهند. برای همین قرار میشود آخرین تماسشان در شب فارغالتحصیلی جولی باشد. جولی که گوشیاش شکسته با گوشی خود سم با او تماس میگیرد و صحبت میکند. سم از او میخواهد که فراموشش نکند و به یاد او باشد.
از این کتاب صوتی برای این خوشم آمد که خودم هم فکر میکنم وقتی عزیزی دنیای ما را ترک میکند، واقعاً ارتباط ما با او قطع نمیشود. فقط نوع ارتباط عوض میشود. هر زمان دلم برای پدرم تنگ میشود نماز والدین میخوانم و برای او و اجدادم آمرزش میخواهم. بعضی وقتها هم سر مزارش میروم و با او درد دل میکنم.
در آخرین فایل این کتاب صوتی این جملات را شنیدم:
«اما من هنوز هم به او فکر میکنم.
در هفتهی اول دانشگاه و وقتی زیر شکوفههای گیلاس قدم میزنم به او فکر میکنم.
هر وقت در شهر هستم و از خورشید و ماه قهوه میخرم به او فکر میکنم.
زمانی که چندین ساعت با نیکا تلفنی حرف میزنم به او فکر میکنم.
وقتی سرِ قرار با فردی ناشناخته که اُلیور برایم ترتیب داده میروم به او فکر میکنم.
کتاب صوتی شما با سم تماس گرفتهاید را در کتابراه گوش میدهم. راوی، جولی نامزد سم است. سم در حادثهای مرده و جولی دلش به شدت تنگ است. یک روز اتفاقی شمارهی تلفن همراهِ سم را میگیرد و در کمال شگفتی سم به او جواب میدهد. این تماسها مدتها ادامه دارد و باعث دور شدن جولی از دوستانش از جمله نیکا خواهرِ سم میشود. جولی مجبور میشود ماجرای تماس تلفنیاش را به نیکا هم بگوید و نیکا هم بتواند با برادرش صحبت کند و گفتههای جولی را راستآزمایی کند. اما این تماسها عقلانی به نظر نمیرسند و زندگی جولی را به شدت تحت تأثیر قرار میدهند. برای همین قرار میشود آخرین تماسشان در شب فارغالتحصیلی جولی باشد. جولی که گوشیاش شکسته با گوشی خود سم با او تماس میگیرد و صحبت میکند. سم از او میخواهد که فراموشش نکند و به یاد او باشد.
از این کتاب صوتی برای این خوشم آمد که خودم هم فکر میکنم وقتی عزیزی دنیای ما را ترک میکند، واقعاً ارتباط ما با او قطع نمیشود. فقط نوع ارتباط عوض میشود. هر زمان دلم برای پدرم تنگ میشود نماز والدین میخوانم و برای او و اجدادم آمرزش میخواهم. بعضی وقتها هم سر مزارش میروم و با او درد دل میکنم.
در آخرین فایل این کتاب صوتی این جملات را شنیدم:
«اما من هنوز هم به او فکر میکنم.
در هفتهی اول دانشگاه و وقتی زیر شکوفههای گیلاس قدم میزنم به او فکر میکنم.
هر وقت در شهر هستم و از خورشید و ماه قهوه میخرم به او فکر میکنم.
زمانی که چندین ساعت با نیکا تلفنی حرف میزنم به او فکر میکنم.
وقتی سرِ قرار با فردی ناشناخته که اُلیور برایم ترتیب داده میروم به او فکر میکنم.