دوست ندارم چون مد هست هدایتی رو ک هیچ وقت دنبال هدایت نبود بزرگ کنم. ولی ارائه تضاد بین دو حس عاشقی و پدری قوی و طبیعی هست. اما پایان باز داستان ب شکلیِ که حس پوچی رو القا میکنه. شاید چیزی شبیه به تعلیقهای پوچ گرایانه برتول برشت و پوچ گرایی اصلا نقطه مطلوبی نیست. بعد مگه میشه کسی که هنوز به خانوادش دلبسته هست و بیخبر بر میگرده پیش خانواده اش (مادر کولیش و...) یک کلمه هم حاضر نشه از خودش و کذشتش بگه؟!!
بله قبول، منطق داستان با منطق زندگی لزوما یکی نیست ولی حال و هوای داستان بطور کامل رئال هست و اینها مشکلات اثر هست.
بله قبول، منطق داستان با منطق زندگی لزوما یکی نیست ولی حال و هوای داستان بطور کامل رئال هست و اینها مشکلات اثر هست.