نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی سایه باد

سایه باد
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۰۶/۱۰
00
پسری ۱۰ ساله به نام دانیال پدرش او را به گورستان کتابهای فراموش شده میبرد او در ۴ سالگی مادرش را از دست داده بود پدرش گفت این یک راز است در اینجا اولین کتابی که برمیداری برای تو بسیار با ارزش خواهد بود دانیال کتاب سایه باد را انتخاب کرد و او را تا آخر خواند تصمیم گرفت در مورد نویسنده آن یعنی خولیان کاراکس تحقیق کند پس از تحقیقهای فراوان فهمید که او یک نویسنده ناکام است و رمانهای زیاد به فروش نرفته است و در واقع شخصی تمام کتابهای او را خریده و سوزانده است و خیلی سخت نسخههای کتابهای او یافت میشود او به کمک بعضی از دوستانش در مورد زندگی او تحقیق میکند و متوجه اتفاقات فراوانی میشود زندگی خولیان کاراکس سرشار از غم اندوه وحشت ترس جنگ است مخصوصاً آن جا که به خانه آلدایاها مربوط میشد یک خانه بزرگ و ویلایی با یک باغ بزرگ که مجسمههای ترسناکی در آن جا بود در واقع آن خانه ویلای نفرین شده بود و اتفاقات بدی در آن جا رخ داده بود هنگام گوش دادن به زندگی خولیان کاراکس بسیار ترسناک بود شاید یکی از دلایل آن جنگ بود خولیان عاشق دختری به نام پنلوپه بود و بعد از آن دیگر عاشق نشد تمام این اتفاقات را دانیل در چند سال اخیر متوجه شد او دیگر یک پسر بزرگ شده بود دوستش فرمین نیر در تحقیقات او کمک میکرد آن جا که به شخصیت فومرو که در گذشته همکلاسی خولیان بوده بسیار ترسناک بود یک پسر ساکت و مظلوم بوده اما به خاطر عقدهها کمبودها و اینکه مادرش را ناعادلانه کشتند به یک شکنجهگر و آدمکش تبدیل شده بود و آدمهای زیادی را کشته بودکه در نقاب یک سربان بوداخولیان متنفر بود و دنبال این بود که اورا بکشد ولی عجله زیاد نداشت عاقبت خود کشته شد و خولیان به کمک دانیل به خود آمد و یک رمان به نام فرشته مه نوشت.
Samira Amiri
۱۴۰۳/۰۷/۲۴
ولی خود خولیان مادرش رو با اسلحه پدرش کشت و پلیس گفت این یک تصادف بوده