نظر Mahdi Zamani برای کتاب صوتی عشقهای خندهدار

عشقهای خندهدار
Mahdi Zamani
۱۴۰۳/۰۶/۰۱
00
پس از مطالعه، با خود میاندیشم که کدام عشق است که خنده دار نباشد؟ کتاب عشق های خنده دار میلان کوندرا؛ در آن شب تابستانی که رایحه گلها در آن پیچیده بود کلمات گناه، خودپرستی، معشوق و مرگ از سینه فلایزمان بالا آمد و با خوشی همه وجودش را فرا گرفت بطوری که احساس کرد روی پشتش دو بال دارد. با شادی مالیخولیایی برای اولین بار احساس کرد کسی عاشقش شده است. قطعا زنان بسیاری به او توجه داشته اند ولی حالا نیاز داشت که با خودش صادق باشد. آیا تا بحال به او عشق ورزیده بودند؟ مگر او گهگاه اسیر توهم نمی شد؟ مگر گهگاه خودش را چون شی نمی دید؟ مگر کلارا بیش از آنکه شیفته باشد حسابگر نبود؟ مگر آپارتمانی که برای کلارا گرفته بود برای کلارا از خود فلایزمان مهمتر نبود؟ زیر سایه عمل الیزابت همه چیز رنگ باخته بود. در آن هوا تنها یک حرف مهم می چرخید و فلایزمان به خود می گفت که عشق تنها یک معیار دارد و آن هم مرگ است و پایان عشق واقعی مرگ است و فقط عشقی که به مرگ منتهی می شود عشق است. رایحه گلها در شب می پیچید و فلایزمان نمی دانست که آیا پس از این زنی دیگر مانند این زن زشت او را دوست خواهد داشت یا نه؟ ولی چه چیزیست که زشتی و زیبایی را با عشق مقایسه می کند؟ چه چیزیست که زشتی چهره را با حسی مقایسه می کند که در عظمتش فی نفسه مطلق منعکس می شود، مطلق بله این مرد جوان کمی بعد به دنیای بزرگسالی تبعید می شد دنیایی که پر از ابهامات است. هرچند به دنبال دختران بسیاری بوده است پیش از هر چیز در پی آغوشی آسایش بخش، بیکران و رهایی بخش بود که او را از وحشت ارتباط این جهان کشف شده مصون می کرد.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.