نظر محمد برای کتاب بوف کور

بوف کور
محمد
۱۴۰۳/۰۵/۳۰
00
در رمان بوف کور، راوی دچار آشفتگی ای است که هر لحظه شدیدتر می شود. او معتقد است در یک حالت اغما، فضایی بین برزخ و مرگ گیر افتاده است. به قول خودش نه بیدار است نه خواب. چطور چنین اتفاقی رخ داده است؟ راوی تلاش می کند با سایه خودش صحبت کند. راوی هرگونه تماس انسانی را قطع کرده و در چاردیواری خانه اش که همچون یک تابوت می ماند، زندگی می کند. راوی اعلام می کند که از طریق نقاشی روی قلمدان زندگی اش را می گذراند. البته تمام نقاشی هایش یکی هستند، تصویر یک زن جوان که در کنار یک نهر ایستاده و یک پیرمرد رو به رویش قرار دارد. در یک داستان، بخش افتتاحیه نقش بسیار مهمی دارد، چرا که لحن داستان مشخص می شود و در همین ابتدا متوجه می شویم قرار است در بقیه اثر با چه چیزی سروکار داشته باشیم. چیزی که در این همین ابتدا توجه ما را جلب می کند، گنگ بودن قلم هدایت است. او هیچ وقت نمی گوید منظورش از زخم چیست. زخم جسمی؟ یا روحی؟ او در ادامه دوباره بر روی این درد و رنج ناشناخته راوی تاکید می کند و هم چنان ما را سردرگم نگه می دارد. ما متوجه می شویم که تنها داروی آن «فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدره است.» ولی ما می دانیم که این نوع مسکن ها در نهایت منجر به سقوط می شوند و به جای تسکین درد، باعث بدتر شدن آن می شوند. بوف کور یکی از بزرگ ترین رمان های ایرانی است که شما با خواندن آن با حجم عظیمی از نمادها و جریانات فکری آشنا می شوید. صادق هدایت سال ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کردبا تمام تفاسیر سوآلی ک پیش می اید!: چرا انقد غم آلود؟!
هیچ پاسخی ثبت نشده است.