تا حدی که من میدونم این داستان نبود. چون بخشی از کتاب مثل داستان بود و بخشی مثل فیلمنامه. در انتهای کتاب فقط دو دقیقه این گفت و آن گفت فقط سر اینکه کی باید بره عدس پلو را بیاره.
چرا این فرهنگ قدیمی را کنار نمیگذارید؟ که مادر شوهر دیو دو سره؟
مادر شوهر حق داشت دختر جوان لول ازدواج باید مراقب بچه دار شدنش باشه. و شوهر جوانی که تو کشور غریب زنگ میزنه نباید پشت تلفن دختره طوری گریه کنه که اون بیچاره نگران بشه.
زن باید خود دار باشه و کمی منطقی.
کسی که ازدواج میکنه یعنی بالغ شده. نباید توقع ناز خریدن داشته باشه.
دقیقا پدرش عروسش کرده تا نون خور کم بشه.
در هر صورت دیدگاه نویسنده قدیمی و کهنه است. و ترویج دشمنی با مادر شوهر.
موضوعهای به روز لازمه.
در این دوره دیگه نه مادر شوهرها اینطور هستند نه عروس ها
به نظرم نویسنده باید یک گردشی در جامعه بکنه و داستانهای گفت و شنید رو ننویسه.
صدای راوی را دوست دارم
چرا این فرهنگ قدیمی را کنار نمیگذارید؟ که مادر شوهر دیو دو سره؟
مادر شوهر حق داشت دختر جوان لول ازدواج باید مراقب بچه دار شدنش باشه. و شوهر جوانی که تو کشور غریب زنگ میزنه نباید پشت تلفن دختره طوری گریه کنه که اون بیچاره نگران بشه.
زن باید خود دار باشه و کمی منطقی.
کسی که ازدواج میکنه یعنی بالغ شده. نباید توقع ناز خریدن داشته باشه.
دقیقا پدرش عروسش کرده تا نون خور کم بشه.
در هر صورت دیدگاه نویسنده قدیمی و کهنه است. و ترویج دشمنی با مادر شوهر.
موضوعهای به روز لازمه.
در این دوره دیگه نه مادر شوهرها اینطور هستند نه عروس ها
به نظرم نویسنده باید یک گردشی در جامعه بکنه و داستانهای گفت و شنید رو ننویسه.
صدای راوی را دوست دارم