نظر zahrasharifi sharifi برای کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب

کتابخانه نیمه شب
مت هیگ، محمدصالح نورانی زاده
۲۸۶۶ رای
zahrasharifi sharifi
۱۴۰۳/۰۵/۲۲
تا حالا شده با خودتون فکر کنین «چی شد که کارم به اینجا رسید؟» انگار که توی یه هزارتو گم شده باشین و همه ش هم تقصیر خودتون باشه، چون تک تک مسیرهای اشتباهی رو که رفتین خودتون انتخاب کردین؟ می دونین که راه های زیادی وجود داشته که می تونسته نجاتتون بده، چون می تونین صدای آدم هایی رو بیرون از هزارتو بشنوین که موفق شدن ازش خارج بشن و حالا دارن با هم می گن و می خندن. بعضی وقت ها هم از بین پرچین ها یک نظر اون ها رو می بینین، مثل هیبتی مات بین برگ ها. به نظر می آد خیلی خوش حالن که تونستن موفق بشن. البته شما هم ازشون متنفر نیستین، بلکه بیشتر از خودتون متنفرین که توانایی های اون ها رو نداشتین و نتونستین همهٔ مشکلات رو حل کنین. آره، تا حالا چنین فکری کردین؟ زندگی الگوهای متفاوتی داره. ریتم داره. وقتی توی یه زندگی گیر افتاده باشیم، خیلی راحت ممکنه توی خیالاتمون تصور کنیم که زمان های غم انگیز یا ناراحت کننده یا شکست یا ترسمون نتیجهٔ بودن توی اون زندگی خاصه، که فکر کنیم همهٔ اتفاقات نتیجهٔ اون شیوهٔ خاص زندگی کردنه، نه نتیجهٔ صرفاً زندگی کردن. منظورم اینه که اگه می فهمیدیم هیچ شیوهٔ زندگی ای نیست که بتونه ما رو در برابر غم ایمن کنه، همه چیز خیلی ساده تر می شد. فقط باید بفهمیم که غم هم در عمل بخشی از ذاتِ شادیه. نمی شه شادی رو داشت و غم رو نداشت. البته هر دوی اینها برای خودشون حد و اندازه ای دارن، اما هیچ زندگی ای وجود نداره که توش بتونیم تا ابد غرق شادی محض باشیم. تصور اینکه چنین زندگی ای وجود داره، فقط باعث می شه توی زندگی فعلی مون بیشتر احساس غم کنیم. پیشنهاد اکید دارم حتماً گوشِ جان بسپارید به این کتاب پرطرفدار
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟