نظر Autumn برای کتاب بیمار خاموش

بیمار خاموش
الکس مایکلیدیس، ساناز جهان بیگلری
۵۳۶ رای
Autumn
۱۴۰۳/۰۵/۱۹
به یاد دارم یکسال و چند ماه پیش که برای اولین بار این کتاب رو خوندم نفسم تو سینه حبس شده بود.
بی وقفه و پشت سر هم خطوط رو دنبال میکردم.
این کتاب بشقاب مزه بود شما رو عاشق میکرد، امیدوار میکرد، گیج و ترسیده میکرد، گاهی مظلوم و گاهی به اعماق شر و جنایت میبرد.
با خودم فکر میکردم دیدن دنیا از چشم‌های یه قاتل چه جوری؟
چقدر بین من و کسی که نفس رو از فردی دزدیده فاصله وجود داره؟
کجا سیاهی شروع میشه و کجاست نقطعه پایان سپیدی؟
من میتونم تئو باشم؟ آلیشیا چی؟ یا حتی گابریل و کتی؟ چه خط فرضی این آدم هارو از هم جدا میکنه؟
کشتن روح یک آدم بدتره یا از بین بردن جسمش؟ خیانت سنگین تره یا کنترلگری که برچسب عشق بهش میخوره؟
این روزا بعد از مدت‌ها و حالا که توزندگی خودم درگیر پذیرش سایه هام و دیدن دنیا از منظر دوگانگی (تاریکی و روشنی ام) میتونم بگم
بعضی وقت‌ها در تمام زندگیمون درگیر تعمیر لوله‌های خراب و شکسته ایم ما تلاشمون برای "درست شدن میکنیم"؛ اما گاهی درست وسط اتاق ایستادیم و فقط یه موج صدای کوچیک از گذشته آنچنان تمام لوله هارو میترکونه که
ترجیح میدیم اجازه بدیم تا تسلیم بشیم.
مثل تئو.
مثل آلیشیا.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟