با تشکر از نویسنده محترم داستان زیباوروان بود نقشهای داستان خیلی واقعی وقابل درک بودند مخصوصا خانوم جون
ازاینکه مهناز ومحمد تو سن پایین ازدواج کردند طبیعی بود که دچار مشکلاتی بشوند ولی اینکه مهناز همه تقصیرها رو به گردن میگرفت وخودش رو سرزنش میکرد آزارم میداد به نظرم خیلی از جاها محمد مقصر بود اینکه خواستههای مهناز رو نمیفهمید برای همه چی به تنهایی تصمیم میگرفت ونظر مهناز براش مهم نبود وحساسیتهای اورا نمیفهمید وفقط علایق خودش براش مهم بود وبعد هم که بعد از دوسال باز به تنهایی تصمیم به جدایی گرفت بدون اینکه نظر مهناز رو بپرسه وباز بعد از ۸ سال دوباره برگشت وباز بدون پرسیدن نظر مهناز تصمیم به ازدواج گرفت وفرصت فکر کردن به خواستگاری دوباره نداد چه تضمینی بود که بعد از مدتی دوباره تصمیم دیگهای نگیره واین همه سلطه از طرف جنس مرد به زن برام دوست داشتنی نبود هر چقدر هم که محمد عاشق باشد
ودیگر اینکه صدای راوی داستان برای مهناز بنظرم لوس میاومد ولحن راوی را برای محمد روهم دوست نداشتم اون حس خوب روبهم نمیداد
ازاینکه مهناز ومحمد تو سن پایین ازدواج کردند طبیعی بود که دچار مشکلاتی بشوند ولی اینکه مهناز همه تقصیرها رو به گردن میگرفت وخودش رو سرزنش میکرد آزارم میداد به نظرم خیلی از جاها محمد مقصر بود اینکه خواستههای مهناز رو نمیفهمید برای همه چی به تنهایی تصمیم میگرفت ونظر مهناز براش مهم نبود وحساسیتهای اورا نمیفهمید وفقط علایق خودش براش مهم بود وبعد هم که بعد از دوسال باز به تنهایی تصمیم به جدایی گرفت بدون اینکه نظر مهناز رو بپرسه وباز بعد از ۸ سال دوباره برگشت وباز بدون پرسیدن نظر مهناز تصمیم به ازدواج گرفت وفرصت فکر کردن به خواستگاری دوباره نداد چه تضمینی بود که بعد از مدتی دوباره تصمیم دیگهای نگیره واین همه سلطه از طرف جنس مرد به زن برام دوست داشتنی نبود هر چقدر هم که محمد عاشق باشد
ودیگر اینکه صدای راوی داستان برای مهناز بنظرم لوس میاومد ولحن راوی را برای محمد روهم دوست نداشتم اون حس خوب روبهم نمیداد