نظر خانمِ عشقِ کتابـ📚 برای کتاب سفر به موزه

سفر به موزه
صفیه پرماس
۵۶۹ رای
خانمِ عشقِ کتابـ📚
۱۴۰۳/۰۴/۲۱
خطر اسپویل :قصه از این قرار بود که پسر بچه ایی به نام افشین در یک صبح پنجشنبه باصدای گنجشک ها بیدار میشود و به آشپزخانه میرود و به مادرش میگوید که دایی بهرور امروز میاد دنبالم؟ مادرش میگوید بله خلاصه بعد صبحانه خوردن دایی بهروز به خانه آن ها آمد و با افشین رفتند بیرون در راه افشین با ۲۰ سوالی فهمید که قراره به موزه حیوانات بروند وقتی آن جا رسیدند اسکلت دایناسور ها را دیدند و وقتی خواستند با هم سلفی بگیرند اتفاقی به عقب رفتند و به اسکلت دایناسور خوردند و اسکلت فرو پاشید بعد نگهبان آمد و از آن ها خواست بیشتر مراقب باشتد آن ها به سالن آبزیان رفتند و انگاه تلفن دایی بهروز زنگ زد و اوکه حواسش به مکالمه اش بود ناگهان در استخر آبی که انجا بود افتاد بعد نگهبان نگذاشت انجا بمانند و به خانه برگشتند و در خانه به همراه لپتاپ تصاویر موزه را از اینترنت میدیدند. آن شب وقتی افشین خوابید خواب دید در جنگل است و حیوانات اطرافش را گرفتند و او له آن ها غذا میدهد.
سودا کتابی
۱۴۰۴/۰۲/۲۹
خیلی بده 🤮🤮🤮
👋 سوالی دارید؟