نظر خانمِ عشقِ کتابـ📚 برای کتاب صوتی خرگوش عجیب و بزرگ

خرگوش عجیب و بزرگ
خانمِ عشقِ کتابـ📚
۱۴۰۳/۰۴/۲۰
11
خطر اسپویل :این داستان در مورد یک بچه کانگورو بود که ۴ تا خواهر برادر داشت به اسم پانگی، تانگی، و چانگی و یک خواهر به اسم سانگی. یک روز آن ها به پارک رفتن که بازی کنند که یهو یه پرنده به سرعت به سمت آن ها آمد و گفت گرگ داره به سمت خرگوش میاد و جان خرگوش در خطره برای همین بچه کانگارو یک نقشه کشید و همه را دور هم جمع کرد تا خواهر برادرنش را از نقشه مطلع کند بعد همه به پارک رفتن و پشت بوته پنهان شدند تا نقشه را اجرا کنند آن ها لباس های خرگوش پوشیده بودند. غروب شد و آقای گرگ برای هواخوری به بیرون آمد و به سمت خرگوش آمد تا گرگه به راه افتاد خرگوش ها با سرعت و عصبانیت به سمت گرگ دویدند و گرگ بسیار ترسیده بود و فرار کرد و به سمت رودخانه رفت و قایقی را دید و روی قایق پرید و چون قایق برای وزن او مناسب نبود قایق شکست و فریاد زد کمک و بچه کانگورو دلش برای اوست و به وسیله یه توپ بادی او را نجات داد خرگوش هم که از ترس نخوابیده بود به همراه بچه کانگورو ها به خانه رفتند و چون خیلی خسته بود به سرعت خوابش برد فردا آن روز بچه کانگورو ها توی لباسهای خرگوش را پر از شاخه و برگ کردند تا خطری بقیه حیوانات را تهدید نکند و خرگوش هم دیگر نمیترسید چون که انجا دیگر امن شده بود.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.