نظر Hasty برای کتاب صوتی هانسل و گرتل و جوجه اردک زشت

هانسل و گرتل و جوجه اردک زشت
هیلاری رابینسون، غزل قنبرزاده
۳۹۹ رای
Hasty
۱۴۰۳/۰۴/۰۷
شنونده داستان بسیار جالب و شنیدنی خواهر و برادری به نام هانسل و گرتل بودیم.
داستان از جایی شروع شد که هانسل به خواهرش پیشنهاد میدهد کمی وسیله که در خانه دارند بفروشند و از آن گندم بخرند تا برای پدرشان آرد درست کنند، گرتل پیشنهاد برادرش را تایید کرده و همچنین از برادرش میخواد در جنگل هیزم هم جمع کنند، بنابراین بعد از جمع آوری وسایل ترجیح میدهند به درخت زنگوله ببندند تا گم نشوند، در راه کنار رودخانه اردکی را میبینند، هانسل جلو میرود و با اردک حرف میزند و آن‌ها فکر میکنند چون اردک زشت است هیچ دوستی ندارد و بسیار تنهاست، بالاخره آن روز به پایان میرسد و خواهر و برادر به خانه برمیگردند و پدرشان به آن‌ها پولی را بابت تهیه غذا میدهد بنابراین آن‌ها دوباره فردا راهی جنگل میشوند ولی اینبار با خود نان میبرند تا تکه تکه روی زمین بریزند و راهشان را گم نکنند و همچنین به آن اردک نان بدهند اما شب فرار میرسد و آن‌ها نمیتوانند تکه‌های نان را پیدا کنند و گم میشوند، آن‌ها بسیار خسته و گرسنه هستند ولی با این وجود خانه‌ای شکلاتی در جنگل پیدا میکنند، آن‌ها به توافق میرسند تا در بزنند و کمی غذا از صاحب خانه بگیرند، که البته صاحب آن خانه پیرزنی است و پیرزن آن‌ها را به داخل دعوت میکند، اما از آنجایی که او جادوگر بدجنسی است، در را قفل میکند و بچه‌ها را زندانی میکند، اما اردک از این قضیه باخبر میشود، و برای تشکر از بچه‌ها شب که پیرزن می‌خوابد کلید را از او گرفته و به بچه‌ها میدهد، بچه‌ها هم بسیار خوشحال شده و به خانه برمیگردند.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟