نظر 📚samira(◕ᴗ◕✿) برای کتاب نون و القلم

نون و القلم
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۰۳/۱۹
00
داستان در مورد دو میرزا بنویس از به نامهای میرزا اسدالله و میرزا عبدالزکی آنها به شکایت و اوراق مردم رسیدگی میکنند در شهر آنها عدهای که به آنها قلندارها میگفتندمیخواستند حکومت را تغییر دهند آنها بسیار پیشرفت کرده بودند و مردم طرفدارشان بودند آنها با تولید توپهایی برای پرتاب زمینه را برای توطئه علیه حکومت فراهم کردند پادشاه حکومت که یک آدم مفتخور و بیلیاقت بودوزراحتی جرات نمیکردند مشکلات مملکت را به گوش او برسانند و در زمان حکومت او انسانهای زیادی کشته شد. پادشاه با افرادش به بهانه قشلاق مکان خود را ترک کردند و جا را برای قلندرها باز کردند حکومت قلندرها تاسیس شد گرچه نسبت به حکومت قبلی بهتر بود و افراد کمتری کشته شدند زندانیهای حبس ابد آزاد شدند ارزانی شد اما باز مشکلات زیادی به وجود آمد آنها هونگ برنجی مردم را میگرفتند و به جایش هونگ سنگی میدادند هونگ برنجیها را آب میکردند برای توپهای پرتابی و مردم اعتراض کردند تهیه آذوقه زغال و هیزم برای زمستان بسیار سخت بود بعضی از مردم احتکار میکردند مساجد خالی شده بود و دیگر کسی بالای منبر سخنرانی نمیکرد میخانه رواج پیدا کرده بود مردم نمیدونستن برای شکایت خود نزد چه کسی بروند. از آن طرف پادشاه و افرادش در حال آماده سازی خودشان برای پس گرفتن حکومت بودن آنها اواخر زمستان با توپهای پرتابی لشکرکشی کردند قلندرها فهمیدند که حکومت بسیار سخت است آنها نیز فرار را به مقاومت ترجیح دادند وقتی پادشاه آمد عده زیادی را که طرفدار قلندرها بودن کشت عده زیادی را تبعید کرد بعضیا را به حبس ابد محکوم کرد.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.