تنها موردی که باعث شد تا انتها گوش کنم روایتهای اقای سلطان زاده بود، در مورد خود داستان باید بگم نویسنده جوری کتاب رو تمام کرده انگار ضرب الجل نوشتنش به سر اومده!!!! تو روز روشن چند نفر کشته بشن و همین!؟ نه پلیسی نه شاهدی نه مدرکی… اون فایل صوتی چی شد؟ زورا با اون همه ادعا با یه قول میدم طرفشو ول کرد و معامله کرد؟؟؟!!! کی کلبه رو اتیش زد؟! نقش کلر تو اتیش سوزی چی بود؟ کلر چجوری تو بیست دقیقه شوکه شد، میزو برگردوند ماشین گرفت رفت فرودگاه و بلیط گرفت برگشت پاریس؟ مارک زد تو سرش بیهوش شد چجوری تو پارکینگ سر از ماشین اون پلیسا دراورد و اون جعبه چی توش بوده که خواستن داغونش کنن؟؟ نقش تئو تو کتاب دقیقا چی بود؟ اون دفتر روزنامه ومدیرش وفلورانس چی شد؟؟؟؟ یه کتاب با کلی شخصیت و سوال بی جواب و انتهای باز….
و یه نکته دیگه امیدوارم در کتابهای دیگه حداقل برای صدای گذاریها کمی سلیقه خرج بشه و جای شخصیتهای خانم از صدای خانم یا جای بچه حداقل از صدای کسی که میتونه بچت گانه صحبت کنه استفاده بشه، مثل صدای پرستار اسایشگاه یا خالههای کلر یا هلن یا حتی تئو…
و یه نکته دیگه امیدوارم در کتابهای دیگه حداقل برای صدای گذاریها کمی سلیقه خرج بشه و جای شخصیتهای خانم از صدای خانم یا جای بچه حداقل از صدای کسی که میتونه بچت گانه صحبت کنه استفاده بشه، مثل صدای پرستار اسایشگاه یا خالههای کلر یا هلن یا حتی تئو…