نظر 📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦ برای کتاب صوتی سه مرد و پنکیک

سه مرد و پنکیک
کیتی دیل، محمد طالشیان
۳۷۴ رای
📚samira⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)⁩⁦
۱۴۰۳/۰۳/۰۸
داستان در مورد یک آشپز بود که تصمیم گرفت بزرگترین پنکیک را درست کند اما هنگام درست کردن آن پنکیک بالا رفت و از پنجره بیرون پرید آشپز به دنبال پنکیک دوید و گفت پنکیک وایسا! امااوگفت: نه دوست دارم پرواز کنم. قصاب نیز به دنبال پنکیک رفت و گفت پنکیک وایسا اما پنکیک به قل خوردن خود ادامه داد شمع ساز نیز به دنبال پنکیک رفت و گفت پنکیک بایست اما پنکیک گوش نداد یک دفعه پنکیک ایستاد و برعکس قل خورد آشپز قصاب و شمع ساز داخل پنکیک بزرگ رفتن و گیر افتادن. غول آن‌ها را دید و گفت چه شام خوشمزه‌ای! پنکیک با سه مرد که در درونش گیر افتاده بود قل خورد و داخل رودخانه افتاد غول نتوانست به انهابرسد جریان آب آن‌ها را با خود برد و به ساحل انداخت آب خمیر را شل کرده بود و سه مرد بیرون آمدند پنکیک دیگر نمی‌توانست از جای خود تکان بخورد او خمیرش شل و همه جایش سوراخ سوراخ شده بود سه مرد رفتند و با یک گاری و ماهیتابه آمدند. تمام مردم با همکاری یکدیگر سوراخ‌های پنکیک را درست کردم و پنکیک از روز قبلش نیز بزرگتر شده بود.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟