سلام
*اسپویل*
در نظر اول کتاب فوق العاده به نظر میاد مخصوصا پایانش اما وقتی مدتی بعد از تموم شدنش بهش فک میکنید میبینید خیلی جاها ناقص موندن. پیامم اسپویل داره اول اینکه اصلا به این پرداخته نشد گابریل چرا حتما خواسته دوستش همسرش و درمان کنه و به شخصیت گابریل اصلا پرداخته نشد دوم مشخص نشد در آخر نقش پسر عمه آلیشیا چی بود و واقعا چیکار کرده بودسوم چرا صاحب گالری به آلیشیا در مورد اطرافیانش هشدار داد. چهارم مکس چیکار کرده بود که تانیا ازش میترسیدپنج آیا یوری واقعا در حد یک دلال داروی ساده بود؟ و در آخر به نظرم روان درمانگر آلیشیا از همه وضعش داغون تر بود و خودش نیاز به کمک داشت در آخر به نظر میومد هدفش فقط کمک به آلیشیا و آروم کردن وجدان خودش نیست و کمی هم طمعکاره و مدام سعی داشت اشتباهات خودشو توجیح کنهاگه قصدش فقط اطلاع دادن به همسر کسی بود داشت خیانت میکرد چرا دزدکی وارد خونش شد و چرا چاقو همراهش بود و اینکه در پایان آیا باربی واقعا در زمان قتل شخص دیگری رو هم دیده بود؟ یعنی اون مرد از خونه نرفته بود؟
*اسپویل*
در نظر اول کتاب فوق العاده به نظر میاد مخصوصا پایانش اما وقتی مدتی بعد از تموم شدنش بهش فک میکنید میبینید خیلی جاها ناقص موندن. پیامم اسپویل داره اول اینکه اصلا به این پرداخته نشد گابریل چرا حتما خواسته دوستش همسرش و درمان کنه و به شخصیت گابریل اصلا پرداخته نشد دوم مشخص نشد در آخر نقش پسر عمه آلیشیا چی بود و واقعا چیکار کرده بودسوم چرا صاحب گالری به آلیشیا در مورد اطرافیانش هشدار داد. چهارم مکس چیکار کرده بود که تانیا ازش میترسیدپنج آیا یوری واقعا در حد یک دلال داروی ساده بود؟ و در آخر به نظرم روان درمانگر آلیشیا از همه وضعش داغون تر بود و خودش نیاز به کمک داشت در آخر به نظر میومد هدفش فقط کمک به آلیشیا و آروم کردن وجدان خودش نیست و کمی هم طمعکاره و مدام سعی داشت اشتباهات خودشو توجیح کنهاگه قصدش فقط اطلاع دادن به همسر کسی بود داشت خیانت میکرد چرا دزدکی وارد خونش شد و چرا چاقو همراهش بود و اینکه در پایان آیا باربی واقعا در زمان قتل شخص دیگری رو هم دیده بود؟ یعنی اون مرد از خونه نرفته بود؟