بسیار کتاب شنیدنی و اگر چاپی باشد خواندنی است، فوق العاده جالب بود و افسوس آلن، کسی که به همه انگیزه زندگی و لذت بردن از زندگی را میداد. و باز صدای گرم و تحریرهای آقای هوتن شکیبا بر لذت بخشی این داستان افزوده است .
آدم وقتی لبخند یه بچه رو میبینه، قلبش آروم میگیره.
«ما همیشه با محصولات طبیعی و حیاتوحش مشکل داشتیم. از قورباغههای طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! میدونید چیه؟ مشکل اینه که مردم بهقدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اونها میفروشیم، باز جذبشون میشن. عجیب اینکه این موجودات هم همون حس رو دارند و نیششون نمیزنند.
سم به مقدار زیاد میخواهیم «برای دولته، ظاهراً به بیکفایتی خودش پی برده. امشب میخوان دستهجمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش میشه! اون سمها رو میتونی آماده کنی یا نه؟»
کاش دولت بی کفایت ما هم یاد میگرفت.
آدم وقتی لبخند یه بچه رو میبینه، قلبش آروم میگیره.
«ما همیشه با محصولات طبیعی و حیاتوحش مشکل داشتیم. از قورباغههای طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! میدونید چیه؟ مشکل اینه که مردم بهقدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اونها میفروشیم، باز جذبشون میشن. عجیب اینکه این موجودات هم همون حس رو دارند و نیششون نمیزنند.
سم به مقدار زیاد میخواهیم «برای دولته، ظاهراً به بیکفایتی خودش پی برده. امشب میخوان دستهجمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش میشه! اون سمها رو میتونی آماده کنی یا نه؟»
کاش دولت بی کفایت ما هم یاد میگرفت.