با بسیاری از مفاهیم و مطالب مطرح شده در کتاب عشق، دوستی، فقدان و سوگ همذات پنداری داشتم و ارتباط گرفتم و پاسخ بسیاری از سوالاتی که در این سالهای اخیر دغدغه ذهنم بودند را گرفتم. موضوع جالب اینکه حین مطالعه کتاب متوجه شدم چقدر افکار، تجربیات و احساسات و رنج آدمها در مواجه با زندگی فارغ از جنسیت، تحصیل و ملیت میتونه بهم شبیه باشه..
گفتوگوهای موجود در این کتاب روایتهایی دربارهٔ عشقاند. بهعلاوه در این موردند که انسانها چگونه به هم کشش پیدا میکنند و چرا از یکدیگر ناامید میشن، چگونه آسیب میبینند و شفا مییابند. وقتی فکر میکنند ادامهٔ راه برایشان امکانپذیر نیست، چگونه ادامه میدهند و میکوشند معنای چیزی را بفهمند که زندگی از آنها دریغ کرده است.
((عشق پروژهای مادامالعمر است؛ داستانی که نمیتوان دزدکی نگاهی به صفحهٔ آخرش انداخت. آیا مسرتبخش نیست که بدانیم این داستان هرگز تمام نمیشود؟ چون صفحهٔ آخری وجود ندارد؛ فقط مجموعهای از شروعهای پیاپی است. این نیز یکی از آن شروعهاست.))
گفتوگوهای موجود در این کتاب روایتهایی دربارهٔ عشقاند. بهعلاوه در این موردند که انسانها چگونه به هم کشش پیدا میکنند و چرا از یکدیگر ناامید میشن، چگونه آسیب میبینند و شفا مییابند. وقتی فکر میکنند ادامهٔ راه برایشان امکانپذیر نیست، چگونه ادامه میدهند و میکوشند معنای چیزی را بفهمند که زندگی از آنها دریغ کرده است.
((عشق پروژهای مادامالعمر است؛ داستانی که نمیتوان دزدکی نگاهی به صفحهٔ آخرش انداخت. آیا مسرتبخش نیست که بدانیم این داستان هرگز تمام نمیشود؟ چون صفحهٔ آخری وجود ندارد؛ فقط مجموعهای از شروعهای پیاپی است. این نیز یکی از آن شروعهاست.))