داستان جالب و به شدت گیرایی از درگیریهای یک خانم دانشمند که به هیچ چیز جز علمش اهمیت نمیداد و عاقبت در راه تحقیق و توسعه دانشش با مرد دانشمندی آشنا شد و زندگیاش رنگ دیگری گرفت.
احساسات عمیقی که به دلیل تفکرات آن روز جامعه اجازه رسمیت یافتن نگرفت و الیزابت برای اینکه دستاوردهای علمیش به نام همسرش ارائه نشود از ازدواج سر باز زد. جالبتر احترامی بود که کالوین برای عقاید عشقش قائل بود؛ البته این به آن معنی نیست که شخصاً روابط بدون رسمیت یافتن را تایید کنم ولی در ادامه نشان داده شد که از این اتفاقها در جامعه هدف نویسنده کم نبوده که بازگو کردنش شاید برای خوانندهای که بخواهد با این نقد کتاب را برای خواندن برگزیند داستان را لو بدهد. در ادامه الیزابت به عنوان یک زن مصمم و قوی با ارائه تجربیاتش آمیخته با هنر آشپزی در یک برنامه ثابت تلویزیونی توانست انگیزه قوی در زنان مخاطب این برنامه تلویزیونی از اقشار مختلف بیدار کند و آنها را به درک و باور واقعی ارزش وجودی خودشان برساند و با گفتن این جمله در آخر هر برنامه که خوب حالا بچهها میز را بچینید تا مادرتون زمانی را به خودش اختصاص بدهد اعضای خانواده را هم متوجه ارزش وجودی مادر در خانواده میکرد. ادامه داستان با پردازش قوی و محکم رفتار متولیان مذهب را در دو قشر هم کشیشان سودجو و هم کشیشان متفکر و اهل پرسش به چالش کشیده بود و پذیرش بی قید و شرط و تقدس گرایانه را زیر سوال برده بود خواندنش را با حوصله و تعمق توصیه میکنم. از نکات مثبت یک داستان باید درس و انگیزه گرفت و در پذیرش نکات منفی خوبه با آموزههای درست نتیجهگیری کرد.
ممنون از انتخابت کتابراه
احساسات عمیقی که به دلیل تفکرات آن روز جامعه اجازه رسمیت یافتن نگرفت و الیزابت برای اینکه دستاوردهای علمیش به نام همسرش ارائه نشود از ازدواج سر باز زد. جالبتر احترامی بود که کالوین برای عقاید عشقش قائل بود؛ البته این به آن معنی نیست که شخصاً روابط بدون رسمیت یافتن را تایید کنم ولی در ادامه نشان داده شد که از این اتفاقها در جامعه هدف نویسنده کم نبوده که بازگو کردنش شاید برای خوانندهای که بخواهد با این نقد کتاب را برای خواندن برگزیند داستان را لو بدهد. در ادامه الیزابت به عنوان یک زن مصمم و قوی با ارائه تجربیاتش آمیخته با هنر آشپزی در یک برنامه ثابت تلویزیونی توانست انگیزه قوی در زنان مخاطب این برنامه تلویزیونی از اقشار مختلف بیدار کند و آنها را به درک و باور واقعی ارزش وجودی خودشان برساند و با گفتن این جمله در آخر هر برنامه که خوب حالا بچهها میز را بچینید تا مادرتون زمانی را به خودش اختصاص بدهد اعضای خانواده را هم متوجه ارزش وجودی مادر در خانواده میکرد. ادامه داستان با پردازش قوی و محکم رفتار متولیان مذهب را در دو قشر هم کشیشان سودجو و هم کشیشان متفکر و اهل پرسش به چالش کشیده بود و پذیرش بی قید و شرط و تقدس گرایانه را زیر سوال برده بود خواندنش را با حوصله و تعمق توصیه میکنم. از نکات مثبت یک داستان باید درس و انگیزه گرفت و در پذیرش نکات منفی خوبه با آموزههای درست نتیجهگیری کرد.
ممنون از انتخابت کتابراه