داستانی ساده با روالی آرام. اما نقطهی جذاب آن توانمندی بی مثال نویسنده در توصیف و فضاسازی است. سرگذشت دو کودک که مادرشان خودکشی کرده و پدرشان مجهول المکان. شاید برای برخی دوستان که دنبال شگفتی در زندگی هستند این داستان کسالت بار باشد. اما به نظر من زندگی همین قدر ساده و آرام است. حوادث زندگی بسیار کند و در ناباوری و در شرایطی اتفاق میافتند که هیچ کس آمادگی مواجهه با آن را ندارد. پدر بزرگ و مرگ ناگهانی اش، رفتن هر سه دختر در عرض یک سال از خانه. مادر دخترها و خودکشی ناگهانیاش. آمدن سیلوی و... توصیف نویسنده از احساس کودکان دربارهی سیلوی، هنگامی که روی پل بود و بین ماندن و رفتن از این دنیا در حال انتخاب بود و بچهها از دوردست نظاره گر وی بودند. هالهای از ابهام کل داستان را در بر دارد. گویی نویسنده بسیار در توصیف و تصویرگری چیره دست است اما برداشت احساسی را بر عهدهی خوانندهاش گذاشته است.
خوانش و تن صدای خواننده بسیار دلنشین است و مرا با خود غرق میکند در رودخانهی فینگربن. ممنون کتابراه
خوانش و تن صدای خواننده بسیار دلنشین است و مرا با خود غرق میکند در رودخانهی فینگربن. ممنون کتابراه