نظر افشار حبیبی برای کتاب خرگوشها و مارهای بوآ

خرگوشها و مارهای بوآ
افشار حبیبی
۱۴۰۲/۱۱/۱۰
10
روندی که در داستان از شیوه پادشاهی و حکومتداری جامعه خرگوشها نشان داده میشود، اشاره به سیستمی دارد که در تلاش برای حفظ قدرت خودش است. ترس از مارهای بوآ و امید به گلخانه گل کلم، تصویری نیک سرانجام و بد فرجام ارائه میدهد که با آن رفتار خرگوشها کنترل میشود. داستان به راحتی قلمرو اش را، میان مسیحیت و سرمایه داری تقسیم میکند. همه میخواهند تودهها را برای خود نگه دارند. این رویکرد تصویری ساده شده و روان شده از نگاهی سیاسی و اجتماعی است، که نویسنده به آن معتقد است. زبان نیز روایتش را در این داستان، از نگاه و مرتبهای پیش میگیرد که گویی از فراز تاریخ مینگرد. داستان هم آهسته و دقیق و ظریف، خودش را در فضایی روانشناسانه و جامعهشناختی قرار میدهد. به سلسله روابط قدرت رسوخ میکند و مناسبات را به دقت و موشکافانه، مورد بررسی قرار میدهد. شاید بتوان پیچیدهترین و عمیقترین بخش کتاب را دیدار مار جوان و خرگوش نکتهسنج دانست. یهودایی که در باب خیانت خود به تفکر میپردازد. تفکری که همچون زخمِ بازی است که به ترمیم نیاز دارد. فاضل اسکندر در این کتاب کلیله و دمنه گونه، آن بخش تاریک و سایه انداخته جوامع تحت دیکتاتوری را، میشکافد و پیش روی خواننده میگذارد. از دید اسکندر، اول زخمها و ناکامیها باید اصلاح و ترمیم شود و پس از آن به جنگ دیکتاتور و خود کامه باید رفت. تا زمانی که در درون خود، از رذالت ارتزاق میکنیم، وضعیت بهتری شکل نمیگیرد. کاراکترها در داستان و در روند روایت، مرتبا جایگاه و نقششان را تغییر میدهند و از تمثیلی به تمثیل دیگر تناسخ میکنند. نقشها جا به جا میشوند و حیواناتی که آنها را ما به ازای آدم ها یا قدرت هایی فرض میکردیم، به ناگاه به آدمهایی دیگر شبیه میشوند
هیچ پاسخی ثبت نشده است.