نازنین» داستان زندگی یک زن و مرد است. در صفحات ابتدایی کتاب متوجه میشویم که زن مرده است و داستان درواقع جریان سیال ذهن مرد است که مدام بین گذشته و حال در سفر است.
با اینکه از ابتدای کتاب انتهای داستان مشخص است اما قصه بهقدری پرکشش است که تا آخر خواننده را با خود همراه میکند. شخصیتپردازی کاراکترها آنچنان استادانه انجام شده است که با وجود اینکه با نوع عملکرد و رفتارشان موافق نیستیم، کاملن درکشان کرده و با آنها همذاتپنداری میکنیم.
«نازنین» قصهی غرور و سکوت بیجاست. به ما میآموزد که سکوت همیشه نشانهی روایت نیست، گاهی بیانگر قطع امید از کسی است که دوستش داریم. «نازنین» به ما نشان میدهد که چگونه غرور بیجای انسان و اینکه تصور میکند مدت زیادی برای زیستن و عشقورزیدن فرصت دارد، رابطهی عاطفیاش را بهنابودی میکشاند.
با اینکه از ابتدای کتاب انتهای داستان مشخص است اما قصه بهقدری پرکشش است که تا آخر خواننده را با خود همراه میکند. شخصیتپردازی کاراکترها آنچنان استادانه انجام شده است که با وجود اینکه با نوع عملکرد و رفتارشان موافق نیستیم، کاملن درکشان کرده و با آنها همذاتپنداری میکنیم.
«نازنین» قصهی غرور و سکوت بیجاست. به ما میآموزد که سکوت همیشه نشانهی روایت نیست، گاهی بیانگر قطع امید از کسی است که دوستش داریم. «نازنین» به ما نشان میدهد که چگونه غرور بیجای انسان و اینکه تصور میکند مدت زیادی برای زیستن و عشقورزیدن فرصت دارد، رابطهی عاطفیاش را بهنابودی میکشاند.