داستان کوتاه تقصیر من نیست داستان زیبا و جالبی است. داستان دربارهی پیرزنی است که میخواهد از خیابان پر ترددی رد شود و به خانه برود و به کمک عابرینی که از کنارش رد میشوند اعتنایی نمیکند و قصد دارد خود از خیابان رد شود و صبر میکند تا خیابان خلوت شود ولی هر چه میگذرد خیابان شلوغتر میشود و هرچه از مردمی که از کنارش میگذرند میخواهد که کمکش کنند تا به آن طرف خیابان برود کسی به او توجهی نمیکند و بعد خیال میکند موقعی که میخواسته خودش به آن طرف خیابان برود تصادف کرده و مرده است و کم کم به خودش میاید و میبیند هنوز کنار خیابان است و عابری دستش را میگیرد تا به آن طرف خیابان ببرد. این داستان دیدگاه مثبت و منفی مردم را به کهنسالی نشان میدهد و اینکه بعضی از افراد احترامی برای سالمندان قائل نیستند و به این فکر نمیکنند که خودشان هم در این شرایط قرار خواهند گرفت و انسانها همه به هم نیاز دارند و کوچکترها و جوانها باید یاد بگیرند که باید به بزرگترها و سالمندان احترام بگذارند و به آنها کمک کنند و در آخر داستان نشان میدهد انسانها بازهم در مقابل یکدیگر احساس مسئولیت میکنند و برای کمک به هم پیشقدم میشوند.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی کتابهای با ارزش رایگان و با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی محترم.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی کتابهای با ارزش رایگان و با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی محترم.