اسم کتاب به خوبی معرف طرز فکر آقای برانسون هست. شخصا ایشون رو تحسین میکنم. ریچارد برانسون در کودکی به اختلال خوانش پریشی مبتلا بود. روزی مدیر مدرسه او رو کنار میکشه و به او گفت به دلیل این بیماری یا یک مجرم همیشه زندانی خواهد شد و یا تبدیل به میلیونری میشود که دنیا دربارهاش صحبت خواهد کرد. و او دومی رو برگزید.
در ۱۶ یه مجله دانشآموزی راه انداخت و از طریق همین مجله کوچک بود که وارد دنیای بزرگ موسیقی شد و به موفقیت چشمگیری رسید.
در طی مسیر موفقیت موانع زیادی داشت. رقباش بهش تهمت زدند و برایش پرونده قضایی ساختند؛ شرکتهای ناموفق زیادی تاسیس کرد و شکست خورد؛ انتقادهای زیادی به او شده اما از همه آنها با سربلندی عبور کرد.
برانسون در سال ۲۰۰۴ اعلام کرد که قصد تاسیس شرکتی برای توسعه صنعت توریسم فضایی دارد و پس از پشت سر نهادن فراز و نشیبهای بسیار؛ در آخر رویای خود یعنی شرکت هواپیمایی «ویرجین آتلانتیک» رو عملی کرد.
اون راجب خودش میگه:
«علاقه اصلی من در زندگی؛ مواجهه با شرایط دشوار و مشکلات بزرگ است. من علاقه مندم زندگی را تا حد نهایت تجربه کرده و همه چیز را امتحان کنم. هدف اصلی من در زندگی این است که تا میتوانم خودم را به چالش بکشم. از نظر من زندگی مانند یک دانشگاه است که هر روز نکات و تجربیات جدیدی برای آموختن به ما دارد».
در ۱۶ یه مجله دانشآموزی راه انداخت و از طریق همین مجله کوچک بود که وارد دنیای بزرگ موسیقی شد و به موفقیت چشمگیری رسید.
در طی مسیر موفقیت موانع زیادی داشت. رقباش بهش تهمت زدند و برایش پرونده قضایی ساختند؛ شرکتهای ناموفق زیادی تاسیس کرد و شکست خورد؛ انتقادهای زیادی به او شده اما از همه آنها با سربلندی عبور کرد.
برانسون در سال ۲۰۰۴ اعلام کرد که قصد تاسیس شرکتی برای توسعه صنعت توریسم فضایی دارد و پس از پشت سر نهادن فراز و نشیبهای بسیار؛ در آخر رویای خود یعنی شرکت هواپیمایی «ویرجین آتلانتیک» رو عملی کرد.
اون راجب خودش میگه:
«علاقه اصلی من در زندگی؛ مواجهه با شرایط دشوار و مشکلات بزرگ است. من علاقه مندم زندگی را تا حد نهایت تجربه کرده و همه چیز را امتحان کنم. هدف اصلی من در زندگی این است که تا میتوانم خودم را به چالش بکشم. از نظر من زندگی مانند یک دانشگاه است که هر روز نکات و تجربیات جدیدی برای آموختن به ما دارد».