داستان کوتاه و جالب آشفتگی نوشتهی جناب آقای سجاد نیرومند و با روایت جناب آقای مهدی رضایی دربارهی جوان دانشجویی است که درس و دانشگاه را در نیمهی راه رها کرده و تا ساعتهای دیر وقت شب کار میکند و نویسنده هم هست و ذهنش بسیار آشفته است و خوابهای بسیار آشفتهای هم میبیند جوانی که هیچ امیدی به آینده ندارد زیرا درسش را نتوانسته تمام کند و کار درست و حسابی هم ندارد و خانهای اجارهای دارد و در نویسندگی هم موفقیتی کسب نکرده است و امیدی به ازدواج با دختر مورد علاقهاش نیز ندارد. این مشکلات بیشتر جوانهای جامعهی امروز ما هست و بیشتر آنها با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنند و اگر خانوادهها فکری نکنند هیچکس دیگر هم برای آیندهی جوانها هیچ تلاشی نمیکند و جوانها میمانند با آیندهای نامعلوم.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی این داستان زیبا و با آرزوی موفقیت برای نویسندهی محترم.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی این داستان زیبا و با آرزوی موفقیت برای نویسندهی محترم.