ساراماگو نویسندهای بسیار باهوش و مسلط به قلم و جامعه خود بود. بسیاری شاهکار این نویسنده را کوری و ادامه آن بینایی میدانند ولی کتاب حاظر داستانی بی نظیر از این نوسنده است در مورد همراه همیشگی ما از بدو تولد به نام مرگ.
نویسنده از همان ابتدا تصمیم گرفته جلوهای دیگر از مرگ ودر کنارش عشق را به تصفیر بکشد برای همین است که مرگ را بانو معرفی میکند. در این رمان قدرتی دیگر در دنیای ما معرفی شده که معجزه میکند قدرت موسیقی، معجزهای که با عشق در هم میتنند و مرگ را هم عاشق میکنند. جدا از تمام این زیباییها ساراماگو در این کتاب هم از به سخره گرفتن حکومتهای پوپولیستی و جامعهی شعار زده دست بر دار نیست و مانند کتابهای دیگرش تیغ تیز نقدش را نشان داده.
در آخر این رمان شاه بیتی از حافظ در ذهن تداعی میشود: از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند.
نویسنده از همان ابتدا تصمیم گرفته جلوهای دیگر از مرگ ودر کنارش عشق را به تصفیر بکشد برای همین است که مرگ را بانو معرفی میکند. در این رمان قدرتی دیگر در دنیای ما معرفی شده که معجزه میکند قدرت موسیقی، معجزهای که با عشق در هم میتنند و مرگ را هم عاشق میکنند. جدا از تمام این زیباییها ساراماگو در این کتاب هم از به سخره گرفتن حکومتهای پوپولیستی و جامعهی شعار زده دست بر دار نیست و مانند کتابهای دیگرش تیغ تیز نقدش را نشان داده.
در آخر این رمان شاه بیتی از حافظ در ذهن تداعی میشود: از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند.