واقعا خدا رو شکر که در زمان نوشته شدن این داستان ایمیل و واتس آپ و.... وجو نداشت و سالی نامه مینوشت به جای آنکه ویس بفرستد.
همه با داستان جودی ابوت و بابا لنگ دراز آشنا هستند و لذتش را بردهاند ولی در پایان آن داستان آدم دلنگران بچههای نوانخانه جان گریر میماند و شاید این دلنگرانی نویسنده هم بوده که داستان را از زبان سالی طوری ادامه داده که بچههای نوانخانه رها نشوند.
دشمن عزیز هم درست مثل بابا لنگ دراز طنز خاص خود را دارد و بسیار انسانی است به گونه که با قهرمان سازیهای افسانهای مواجه نیستیم
بلکه سالی یک فرد قابل لمس هست که دچار ضعف هم میشود و با وجود عشقی که به بچهها دارد گاهی دلش میخواهد از جان گریر فرار کند.
در مورد روابط سالی و دکتر از ابتدا همه چیز قابل حدس بود.
روایت بسیار عالی بود.
با سپاس از کتابراه.
همه با داستان جودی ابوت و بابا لنگ دراز آشنا هستند و لذتش را بردهاند ولی در پایان آن داستان آدم دلنگران بچههای نوانخانه جان گریر میماند و شاید این دلنگرانی نویسنده هم بوده که داستان را از زبان سالی طوری ادامه داده که بچههای نوانخانه رها نشوند.
دشمن عزیز هم درست مثل بابا لنگ دراز طنز خاص خود را دارد و بسیار انسانی است به گونه که با قهرمان سازیهای افسانهای مواجه نیستیم
بلکه سالی یک فرد قابل لمس هست که دچار ضعف هم میشود و با وجود عشقی که به بچهها دارد گاهی دلش میخواهد از جان گریر فرار کند.
در مورد روابط سالی و دکتر از ابتدا همه چیز قابل حدس بود.
روایت بسیار عالی بود.
با سپاس از کتابراه.