نظر Faeze Deylami برای کتاب خاطرات یک آدمکش

خاطرات یک آدمکش
Faeze Deylami
۱۴۰۲/۰۸/۲۹
40
کاملا میشد احساسات و افکار یه آلزایمری رو حس کرد بیمار همینطور که داشت به سفر خاطرات گذشته میرفت با اینک خیلی سعی داشت افکارش رو پیدا کنه اما شخصیتش هم انگار سمت و سوی لحظات از دست رفته ش میرفت و قابل توفق نبود هر چند تلاش میکرد نمیشد هر چند انکار میکرد حس گناهش رو ولی به تصویر داشت میدید اونچیزی که مدتها انکار کرده بود یه جا گفته بود که بعد از آخرین قتلی که انجام داد دیگه کارش رو تکرار نکرد و فک میکنم آخرین قتلش همون دختر سه ساله اون هی بوده چون بعد از تصادفش که بعد از آخرین قتلش اتفاق افتاد هوشیاری و زوال عقلش با توهماتی که داشت شروع شده و میشه گفت اون عمریه که با توهم اینکه اون هی دخترشه گذرونده البته اینا دید منه نسبت به داستان...:)
هیچ پاسخی ثبت نشده است.