نظر ابوالفضل حیدری برای کتاب پینوکیو

پینوکیو
ابوالفضل حیدری
۱۴۰۲/۰۸/۲۴
11
کتاب درباره پیرمردی به نام ژپتو است که نه همسر و نه فرزندی دارد و با ماهی و گربهاش زندگی میکند روزی از این همه تنهایی خسته شد و تصمیم گرفت که یه عروسک خیمه شب بازی درست کند تا بتواند با او حرف بزند وقتی درست کردن عروسک تمام شد از اون خوشش آمد و گفت کاش میتوانستم دعا کنم که او یک پسر واقعی شود پری مهربون هم که آرزو ژپتو را شنید ناراحت شد و تصمیم گرفت که پینوکیو را به یک انسان تبدیل کند و یک جیرجیرک را راهنمای او قرار دهد وقتی پینوکیو برای مدرسه رفت سر راه به جشن عروسک خیمه شب بازی رسید و برای خرید بلیط تمام وسایل و کتاب هایش را فروخت مرد هم او را دید و گفت که میتواند از طریق تو به پول بیشتری برسد پینوکیو که در قفس بود کلی گریه کرد که پدرش تنهاس و منتظر اوست مرد هم وقتی دید و یاد پدر خودش افتاد او را ازاد کرد و به او پنج سکه داد پینوکیو در راه بازگشت گفت که ۵ سکه کم است و باید برای پدرش این را بیشتر کند گربه و روباه حرفهای او را شنیدند و پیش پینو کیو رفتند وفتند اگر سکههای خود را بکاری به یک درخت سکه میرسی اما وقتی پینوکیو برگشت نه خبری از درخت بود و نه سکهها به خانه بازگشت که پدر را ندید پری مهربون به خاطر دروغهای پینوکیو دماغ او را بلند کرد و گفت که پدر گم شده و او را نجات بده پینو کیو به بدن نهنگ میرود و پدرش را میبیند و با قلقلک دادن نهنگ از آن جا بیرون میایند و پینوکیو هم با فهمیدن اشتباهاتش به انسان تبدیل میشود
هیچ پاسخی ثبت نشده است.