این کتاب درباره دختری به اسم ماهور هسته که خانواده تعصبی دارن، دختره عاشق یکی از فامیلهای مادرش میشه ولی بهش نمیرسه، با یکی از اقوام پدرش ازدواج میکنه ولی بخاطر دخالتهای مادره پسره طلاق میگیرن....
درآخر سر هم با یک مرد نابینا به اسم سبحان که غریبه هسته و از یک خانواده روستایی هسته ازدواج میکنه که طی این مدت پدرش خیلی ماهور را اذیت میکنه تا طلاق بگیره ولی ماهور طلاق نمیگیره و به زندگیش با سبحان ادامه میده و درکنار سبحان خوشبخت میشه.
درآخر سر هم با یک مرد نابینا به اسم سبحان که غریبه هسته و از یک خانواده روستایی هسته ازدواج میکنه که طی این مدت پدرش خیلی ماهور را اذیت میکنه تا طلاق بگیره ولی ماهور طلاق نمیگیره و به زندگیش با سبحان ادامه میده و درکنار سبحان خوشبخت میشه.