ترکیب گراهام گرین و آقای سپانلو به عنوان مترجم نوید خوندن یک کتاب خوب را میدهد هم از داستان و نام بسیار با مسمای آن لذت بردم و هم از ترجمهای که هر کلمه آن نشان از هوشمندی مترجم است
مثلا انتخاب کلمه مجری (با کسره) به جای صندوقچه...
برخی گرین را یک خبرنگار جاسوس میشناسند اما تو این داستان نویسنده به خوبی اصالت و تقدم پول و قدرت را بر هر چیز دیگری نشان میدهد، و این دنیای ماست دنیایی که گویی در هاییتی تمامی رویه وجلا و زرق و برقی که مثل یک بدکاره در جایی مثل اروپا یا آمریکا به خود میزند پس رفته و عجوزه چروکیده دل به هم زن خودش رو نشون میده، همه کتابهای گرین انسان را تنها و بی تعلق و بی اعتقادی که ریشه داشته باشد معرفی میکند گویی گرین نویسندهای است که این نکته را ازلابلای سفرها و خاطرات متعددش در جنگها و خبرنگاری از آنها در عجیبترین جاها خوب دیده و فهمیده است، دنیایی که در آشی که غرب برای حرامزادههای یتیم پخته خفه شده است
مثلا انتخاب کلمه مجری (با کسره) به جای صندوقچه...
برخی گرین را یک خبرنگار جاسوس میشناسند اما تو این داستان نویسنده به خوبی اصالت و تقدم پول و قدرت را بر هر چیز دیگری نشان میدهد، و این دنیای ماست دنیایی که گویی در هاییتی تمامی رویه وجلا و زرق و برقی که مثل یک بدکاره در جایی مثل اروپا یا آمریکا به خود میزند پس رفته و عجوزه چروکیده دل به هم زن خودش رو نشون میده، همه کتابهای گرین انسان را تنها و بی تعلق و بی اعتقادی که ریشه داشته باشد معرفی میکند گویی گرین نویسندهای است که این نکته را ازلابلای سفرها و خاطرات متعددش در جنگها و خبرنگاری از آنها در عجیبترین جاها خوب دیده و فهمیده است، دنیایی که در آشی که غرب برای حرامزادههای یتیم پخته خفه شده است