داستان خوب و نسبتا طولانی فوق در مورد زندگی یک دختر مهاجر است که با مادر خود در یک محله فقیرنشین زندگی میکند. دختر در گذشته و حال نیز درگیر یکسری انحرافات (روابط متعدد با مردان و زیاده روی در مصرف الکل) و نیز نوعی سردرگمی در زندگی است. این دختر در یک عتیقه فروشی کار میکند و بر همین اساس نویسنده اطلاعات خوبی در زمینه آثار تاریخی و هنری ارائه میدهد که مفید هستند. علاوه بر آن نیز عتیقه فروش هم که انسان دنیا دیدهای است جملات و نکات فلسفی خوبی ارائه میدهد که معنادار و مفید هستند. در کل مسیر داستان در جهت زندگی گذشته و حال دختر و اشتباهات اوست که به مرور و در یک سیر منطقی تحولی در او شکل میگیرد که نکته مثبت داستان است، ضمن اینکه پایان شتاب زدهای نداشته و خوب و معقول است. به نظر من با توجه به اینکه داستان هیجان خاصی نداشت بهتر بود به عشق دختر و عتیقه فروش بیشتر پرداخته میشد و داستان کمی رمانتیک تر و گیراتر میشد. علاوه بر این بهتر بود کمی به گذشته مادر دختر و خصوصا پدر او اشاره میشد چون میتوانست به ریشه یابی مشکلات روحی و روانی او کمک کند. همچنین در طول داستان دختر دچار نوعی سردرگمی در زمینه معنای زندگی است که بهتر بود نویسنده در این زمینه راهکارهایی را ارائه میداد و در این حالت از دید روانشناسی و خوشناسی هم این اثر میتوانست آموزنده باشد. در کل داستان خوب و گیرا و باور پذیر بود ولی در برخی جاها یک دفعه تغییر میکرد و وقایع دیگری را روایت میکرد که تا حدودی باعث سر درگمی بود.