داستان در ظاهر سفر پژوهشی سه دانشجو به بیابان هست که دو تای آنها زن و شوهرین که در شرف جدایی هستن. داستان مبهم هست، در مورد زن و شوهر توضیحی نمیدهد آیا زن به یکباره بورسیه شدن برایش مهم شده یا از اول اینجوری بوده اگه آره پس چرا بچه دار شدهاند. آیا بین زن و مرد همکلاسی چیزی وجود داشت که شوهرش از آن مرد با لحن تحقیر کننده و همچنین با اصطلاح (او) حرف میزند و اسمش را به کار نمیبرد. و زن هم اهمیت بیشتری به آن مرد میدهد تا شوهرش. مشخص هست زن از شوهرش بدش میآید و فقط موضوع بورسیه نیست.
در آخر اینکه جسدها سه عدد بودن آیا نمایانگر همین سه نفر بودن که در زیر سیل خاک مدفون شده بودن یا نویسنده منظور خاصی نداشته است. داستان جالب هست اما مبهم و به سوالات جواب نمیدهد. در کل داستان بدی نیست و ارزش گوش دادن دارد، راویها کمی ضعیف هستن
در آخر اینکه جسدها سه عدد بودن آیا نمایانگر همین سه نفر بودن که در زیر سیل خاک مدفون شده بودن یا نویسنده منظور خاصی نداشته است. داستان جالب هست اما مبهم و به سوالات جواب نمیدهد. در کل داستان بدی نیست و ارزش گوش دادن دارد، راویها کمی ضعیف هستن