این یک داستان قدیمی و خوب از نویسنده خوب و قدیمی سر والتر اسکات هست.
ماجرای داستان باحال بود ولی بعضی قسمت هاش طوری پیچیده میشد که آدم سرگیجه میگرفت.
مثلا من بعضی جاها نمیتونستم بازههای زمانی داستان رو به هم ربط بدم و یا تو بعضی قسمتها شخصیتها رو با هم قاطی میکردم.
یک قسمت هاییش از ساده لوح بودن شخصیتها لجم میگرفت، مثلاً در مواردی بشدت صادق بودند مثل وقتی که افی متهم شده بود و میخواستن اعدامش کنن، خواهرش جنی میتونست با یک دروغ ساده و کوچولو جونش رو نجات بده اما با اینکه این دروغ لطمهای به هیچکس وارد نمیکرد، جنی این حرف رو نزد.
از شخصیت سدل تری خیلی بدم میومد چون که خودش رو وارد کارهایی میکرد که هیچ ربطی بهش نداشتن و حتی برای انجام آنها مهارت کافی نداشت. وقتی هم بهش تذکر داده میشد باز هم ادامه میداد؛ اون وقتی که میدید کسی مهارتش رو در کاری قبول ندارد باید ازش دست میکشید.
اما با وجود همه اینها داستان خوبی بود و ارزش خونده شدن داره؛ کلاً همهی کتابهای سر والتر اسکات خواندنی و جالب هستند و با خوندنش ضرر نمیکنیم.
ماجرای داستان باحال بود ولی بعضی قسمت هاش طوری پیچیده میشد که آدم سرگیجه میگرفت.
مثلا من بعضی جاها نمیتونستم بازههای زمانی داستان رو به هم ربط بدم و یا تو بعضی قسمتها شخصیتها رو با هم قاطی میکردم.
یک قسمت هاییش از ساده لوح بودن شخصیتها لجم میگرفت، مثلاً در مواردی بشدت صادق بودند مثل وقتی که افی متهم شده بود و میخواستن اعدامش کنن، خواهرش جنی میتونست با یک دروغ ساده و کوچولو جونش رو نجات بده اما با اینکه این دروغ لطمهای به هیچکس وارد نمیکرد، جنی این حرف رو نزد.
از شخصیت سدل تری خیلی بدم میومد چون که خودش رو وارد کارهایی میکرد که هیچ ربطی بهش نداشتن و حتی برای انجام آنها مهارت کافی نداشت. وقتی هم بهش تذکر داده میشد باز هم ادامه میداد؛ اون وقتی که میدید کسی مهارتش رو در کاری قبول ندارد باید ازش دست میکشید.
اما با وجود همه اینها داستان خوبی بود و ارزش خونده شدن داره؛ کلاً همهی کتابهای سر والتر اسکات خواندنی و جالب هستند و با خوندنش ضرر نمیکنیم.