سلام خداقوت. ممکنه این متن داستان رو اسپویل کنه اما بهتره برای فهمیدن کلیت داستان بخونید.
پرتقال کوکی داستان پسریه که گناهی رو زمین نمونده که نکرده باشه، به جرم قتل به زندان میافته و متوجه یه پیشنهاد وسوسه انگیز میشه، یه تکنیک درمانی که اون رو از زندان آزاد میکنه. اما این تکنیک لذت انجام گناه رو در اون پسر از بین نمیبره، فقط توان انجام گناه رو ازش میگیره! یه کنایه تند به تموم دولتهای دنیا که دارن با بستن فکر مردم ازشون عروسک خیمه شب بازی میسازن. خوب بودن وقتی ارزش داره که تصمیم خود آدم باشه، نه چیزی که بهش تحمیل شده.
این کتاب کلیشه شکنه و تصور عموم مردم رو در مورد هنر و متعالی بودنش از بین میبره. مثل موسیقی
Lux Aeterna از کلینت منسل که یه شاهکاره اما شنوندگانش چندین جنایت رو رقم زدن، اینجا هم از موسیقی به عنوان محرک الکس یاد میشه. (این انتخابها هستن که شخصیت ما رو شکل میدن نه صرفا علایق ما)
اگه حوصله کنید از هنرنمایی مترجم کلی سر کیف میاید، لذت کشف یه زبون جدید کم از لذت کشف گنج نداره.
در مورد پایان، با بیشتر دوستان موافقم. باید با یه تلنگری یا اتفاقی نظر الکس تغییر میکرد، نه فقط بالا رفتن سن. نا خودآگاه این پیام رو میده که نوجوون احمقی بیش نیست و از احمق هم نمیشه انتظار سازندگی داشت!
به نظرم فیلم و رمان تکمیل کننده همن. تو فیلم توضیح کاملی در مورد علت انجام تکنیک لودویکو داده نمیشه، اینجا متوجه میشیم که خالی کردن زندان هدف اصلیه (اون تازه وارد که اومده بود تو سلول الکس و کشتنش). تو فیلم نحوه خبردارشدن الکساندر از قاتل زنش خیلی منطقی تر بود و زجر الکس با سمفونی بتهوون تا رمان.
پیشنهادم برای با حوصلهها که دنبال لذت بیشترن، رمانه.
ارادت❤
پرتقال کوکی داستان پسریه که گناهی رو زمین نمونده که نکرده باشه، به جرم قتل به زندان میافته و متوجه یه پیشنهاد وسوسه انگیز میشه، یه تکنیک درمانی که اون رو از زندان آزاد میکنه. اما این تکنیک لذت انجام گناه رو در اون پسر از بین نمیبره، فقط توان انجام گناه رو ازش میگیره! یه کنایه تند به تموم دولتهای دنیا که دارن با بستن فکر مردم ازشون عروسک خیمه شب بازی میسازن. خوب بودن وقتی ارزش داره که تصمیم خود آدم باشه، نه چیزی که بهش تحمیل شده.
این کتاب کلیشه شکنه و تصور عموم مردم رو در مورد هنر و متعالی بودنش از بین میبره. مثل موسیقی
Lux Aeterna از کلینت منسل که یه شاهکاره اما شنوندگانش چندین جنایت رو رقم زدن، اینجا هم از موسیقی به عنوان محرک الکس یاد میشه. (این انتخابها هستن که شخصیت ما رو شکل میدن نه صرفا علایق ما)
اگه حوصله کنید از هنرنمایی مترجم کلی سر کیف میاید، لذت کشف یه زبون جدید کم از لذت کشف گنج نداره.
در مورد پایان، با بیشتر دوستان موافقم. باید با یه تلنگری یا اتفاقی نظر الکس تغییر میکرد، نه فقط بالا رفتن سن. نا خودآگاه این پیام رو میده که نوجوون احمقی بیش نیست و از احمق هم نمیشه انتظار سازندگی داشت!
به نظرم فیلم و رمان تکمیل کننده همن. تو فیلم توضیح کاملی در مورد علت انجام تکنیک لودویکو داده نمیشه، اینجا متوجه میشیم که خالی کردن زندان هدف اصلیه (اون تازه وارد که اومده بود تو سلول الکس و کشتنش). تو فیلم نحوه خبردارشدن الکساندر از قاتل زنش خیلی منطقی تر بود و زجر الکس با سمفونی بتهوون تا رمان.
پیشنهادم برای با حوصلهها که دنبال لذت بیشترن، رمانه.
ارادت❤