داستان جشن فرخنده رو توی کتاب پنج داستان جلال ال احمد خوندم. چقدر استادانه وقایع جامعه و خانواده رو، از دیدگاه یک نوجوانی که تمام حوادث اطرافش برایش ازاردهنده، دردسر ساز و نهایتا بی اهمیت است، نقل و موشکافی میکند. در جامعه، فقر فرهنگی، روحانیت ستیزی، بی عدالتی، مکر و ریا، خفقان و ترس حکم فرماست. از طرفی پدر خانواده که کباده تقوا و ایمان میکشه؛ با وقاحت به اعضای خانواده توهین میکنه، خشم و غضب خودش را با کتک زدن فرزندانش تخلیه میکنه، خیانت و صیغه میکنه.
با صدای رسا و گیرا، قشر دین ستیز! و قشر به ظاهر دین دار!!! که افراط و تضاد رفتاری و ناپایداری اعتقادی دارند، مورد نکوهش و سرزنش قرار میده.
خود متن کتاب ۵ از ۵ هست ولی متاسفانه بخاطر گویندگی ضعیف گروه چوک یک امتیاز کم کردم.
با صدای رسا و گیرا، قشر دین ستیز! و قشر به ظاهر دین دار!!! که افراط و تضاد رفتاری و ناپایداری اعتقادی دارند، مورد نکوهش و سرزنش قرار میده.
خود متن کتاب ۵ از ۵ هست ولی متاسفانه بخاطر گویندگی ضعیف گروه چوک یک امتیاز کم کردم.