با سلام
این کتاب چون از چند نویسنده مختلف است برای دارای سطح یکسانی نیست بعضی قصهها بسیار زیبا و بعضیها بسیار ضعیف هستند..
داستان اول داستان انار بانو داستان یک پیرزن است که بعد از فوت همسرش بچهها را با کارگری بزرگ میکند و با خودش همیشه فکر میکنید که بچه هایش عصای پیری میشوند ولی اول یکی از بچه هایش به خارج از کشور میرود و بعد دومی را هم بردارش با خودش میبرد و سالها پیرزن تنها با خیال بچه هایش زندگی میکنند تا اینکه یکی از. بچه هایش نامه میدهد که به پیش. او برود او که سواد ندارد نامهها را به معلم روستا میدهد تا برایش بخواند و بعد از درس و جوی فراوان متوجه میشود که آنها خیلی از او دور هستند و هر جا که میرود کیانی به او کمک میکنند تا راهش را گم نکند و در راه میخواهد از ایران خارج شود با خانمی همراه میشود که به او کمک میکند ولی مقصد آنها با هم دقیقا یکی نیست و در کشور فکر کنم فرانسه بود کهام خانم مجبور میشود راه خودش را برود و او باید به سوئد برود و در این جا پیرزن روی زمین مینشیند و از جایش تکان نمیخورد که آن خانم دوباره دلش به رحم میآید و پیش او میرود تا به او کمک کند که پاسپورت پیرزن در دست او میماند و از هم جدا میشوند که متاسفانه نویسنده که تا قبل از این به ریزترین جزییات پرداخته بود ناگهان داستان را در تعلیق و بی خبری تمام میکند که خواننده را مثل یک طفل یتیم در طوفان رها میکند. داستان دوم یک پیرمردی است که شناسنامهاش را گم کرده است که داستان بسیار ضعیفی است.
داستان سوم درباره کشف حجاب در زمان رضاخان است که از خانوادههای معروف وکارمندان ادارات خواسته میشود که با همسرانشان بدون حجاب در مجالس رسمی شرکت کنند که مشکلاتی در این بین به وجود میاید
این کتاب چون از چند نویسنده مختلف است برای دارای سطح یکسانی نیست بعضی قصهها بسیار زیبا و بعضیها بسیار ضعیف هستند..
داستان اول داستان انار بانو داستان یک پیرزن است که بعد از فوت همسرش بچهها را با کارگری بزرگ میکند و با خودش همیشه فکر میکنید که بچه هایش عصای پیری میشوند ولی اول یکی از بچه هایش به خارج از کشور میرود و بعد دومی را هم بردارش با خودش میبرد و سالها پیرزن تنها با خیال بچه هایش زندگی میکنند تا اینکه یکی از. بچه هایش نامه میدهد که به پیش. او برود او که سواد ندارد نامهها را به معلم روستا میدهد تا برایش بخواند و بعد از درس و جوی فراوان متوجه میشود که آنها خیلی از او دور هستند و هر جا که میرود کیانی به او کمک میکنند تا راهش را گم نکند و در راه میخواهد از ایران خارج شود با خانمی همراه میشود که به او کمک میکند ولی مقصد آنها با هم دقیقا یکی نیست و در کشور فکر کنم فرانسه بود کهام خانم مجبور میشود راه خودش را برود و او باید به سوئد برود و در این جا پیرزن روی زمین مینشیند و از جایش تکان نمیخورد که آن خانم دوباره دلش به رحم میآید و پیش او میرود تا به او کمک کند که پاسپورت پیرزن در دست او میماند و از هم جدا میشوند که متاسفانه نویسنده که تا قبل از این به ریزترین جزییات پرداخته بود ناگهان داستان را در تعلیق و بی خبری تمام میکند که خواننده را مثل یک طفل یتیم در طوفان رها میکند. داستان دوم یک پیرمردی است که شناسنامهاش را گم کرده است که داستان بسیار ضعیفی است.
داستان سوم درباره کشف حجاب در زمان رضاخان است که از خانوادههای معروف وکارمندان ادارات خواسته میشود که با همسرانشان بدون حجاب در مجالس رسمی شرکت کنند که مشکلاتی در این بین به وجود میاید