کتاب جالبی بود
نمیتونم بگم ازش لذت نبردم، اما هر کسی این لذت رو نخواهد برد و به پایان رسوندنش یک مقدار حوصله میخواد
به ویژه در یک پنجم ابتدایی مجموعه، پیشروی داستان خیلی کند صورت میگیره و ممکنه خیلیها رو مجاب کنه مطالعهاش رو کنار بذارن
جملههای بسیار کوتاه در نوع خودش برام بیمانند بود و مطالعه رو روون میکرد و بهش شتاب میبخشید، اما از طرف دیگه واژهها و گویش اهالی داستان، زحمت مضاعفی جهت فهم جمله به شما تحمیل میکنه
برای همین اکیدا نسخه صوتی رو بجای نوشتاری توصیه میکنم
اگه میخواستم خودم بخونم، حداقل ۵ برابر زمان و چند برابر پشتکار بیشتر لازم داشتم تا تموم کنم داستان رو، و خیلی جاها معانی عبارات رو نمیتونستم خودم بفهمم اما تلفظ صحیح کلمه و جمله، معنای اون رو به ذهن متبادر میکرد
نمیتونم تصور کنم چه زحمت زیادی کشیده شده برای صوتی کردن اثر، و چقدر بر ارزشش افزوده!
و اما اوج زیبایی کتاب برای من، نمادهای به کار رفته و دیالوگهای استفاده شده توسط هر یک از این نمادهاست
توصیه میکنم حتما کتاب رو با این دید گوش بدید
هریک از شخصیتهای کتاب نماد گروه، طبقه یا صنفی از مردم بودن که در پیش از انقلاب و حین انقلاب، اون نظرها، اعتقادات، داستان و سرگذشتها رو بطور میانگین داشتن
مثلاً از نظر من، آقابزرگ عطار نماد بازار، محراب نماد قشر فرهیخته و متفکر، اوستا چسکی افراد منفعت طلب خودخواه و سودجو، و شهروز افراد زرنگ و فرصت طلب بودن، و نهایتا باران نماد قشر جوان معلول وقایع در حال اتفاق بود که بیشتر به جوانان آینده مثلاً دهه شصتی میموند که در آینده قرار بود متاثر بشن از انقلاب ۵۷.
کتاب سعی کرده منصفانه از هر سویی داستان رو تعریف کنه که بجز برخی اغراقها، بنظرم موفق هم بوده با کمترین خودسانسوری
نمیتونم بگم ازش لذت نبردم، اما هر کسی این لذت رو نخواهد برد و به پایان رسوندنش یک مقدار حوصله میخواد
به ویژه در یک پنجم ابتدایی مجموعه، پیشروی داستان خیلی کند صورت میگیره و ممکنه خیلیها رو مجاب کنه مطالعهاش رو کنار بذارن
جملههای بسیار کوتاه در نوع خودش برام بیمانند بود و مطالعه رو روون میکرد و بهش شتاب میبخشید، اما از طرف دیگه واژهها و گویش اهالی داستان، زحمت مضاعفی جهت فهم جمله به شما تحمیل میکنه
برای همین اکیدا نسخه صوتی رو بجای نوشتاری توصیه میکنم
اگه میخواستم خودم بخونم، حداقل ۵ برابر زمان و چند برابر پشتکار بیشتر لازم داشتم تا تموم کنم داستان رو، و خیلی جاها معانی عبارات رو نمیتونستم خودم بفهمم اما تلفظ صحیح کلمه و جمله، معنای اون رو به ذهن متبادر میکرد
نمیتونم تصور کنم چه زحمت زیادی کشیده شده برای صوتی کردن اثر، و چقدر بر ارزشش افزوده!
و اما اوج زیبایی کتاب برای من، نمادهای به کار رفته و دیالوگهای استفاده شده توسط هر یک از این نمادهاست
توصیه میکنم حتما کتاب رو با این دید گوش بدید
هریک از شخصیتهای کتاب نماد گروه، طبقه یا صنفی از مردم بودن که در پیش از انقلاب و حین انقلاب، اون نظرها، اعتقادات، داستان و سرگذشتها رو بطور میانگین داشتن
مثلاً از نظر من، آقابزرگ عطار نماد بازار، محراب نماد قشر فرهیخته و متفکر، اوستا چسکی افراد منفعت طلب خودخواه و سودجو، و شهروز افراد زرنگ و فرصت طلب بودن، و نهایتا باران نماد قشر جوان معلول وقایع در حال اتفاق بود که بیشتر به جوانان آینده مثلاً دهه شصتی میموند که در آینده قرار بود متاثر بشن از انقلاب ۵۷.
کتاب سعی کرده منصفانه از هر سویی داستان رو تعریف کنه که بجز برخی اغراقها، بنظرم موفق هم بوده با کمترین خودسانسوری