این کتاب دربرگیرندهی عمیقترین مشکلات انسان در زندگی یعنی مرگ، آزادی، تنهایی و پوچیه. تموم مسائلی که انسان مدرن امروزی باهاش روبروست.
مرگ
یالوم معتقده انسان با غرق شدن در روزمرگی اصل اساسی زندگی خود رو فراموش میکنه و درست وقتی که باور به مرگ براش جلوهگر میشه به هستی اصیل خودش برمیگرده و از مشغولیتهای پیش پا افتاده دور میشه. در این مرحله فرد در معرض پوچی و اضطراب قرار میگیره چون میفهمه که با مرگ همه کارها بی پایان میمونه و تلاشها به نتیجه نمیرسه.
آزادی
رسیدن به این بینش که همه چیز به خودمون بستگی داره و هیچ معنا و هدف و آیندهی از پیش تعیین شدهای وجود نداره بخودی خود موضوع ترس آوری هست. ما همیشه جهان رو مستقل از خود فرض میکنیم و این باعث میشه تا از آزادی خود فرار کنیم. باور به اینکه همه چیز دست خود ماست و ما مسئولیم فرد را به این نتیجه میرسونه که خودش مسئول همه ویرانیهای پیشین خودشه.
تنهایی
اینجا از انواع مختلف تنهایی بحث نمیشه بلکه منظور تنهایی اگزیستانسیال هست که فرد علیرغم ارتباط مثبت با دیگران خودش را از درون تهی میبینه. یالوم در بخشی از کتاب مینویسه هر کدوم از ما در هستی خود تنهاییم و فقط میتونیم در هستی هم شریک بشیم و عشق درد تنهایی رو جبران میکنه.
ارتباط با دیگری در صورتی از درد تنهایی کم میکنه که ما از نگاه یک طرفه به خود پرهیز کنیم. وقتیکه به بخشیدن بیش از داشتن تمرکز میکنیم اونوقت میتونیم گامی در جهت رابطه درست برداریم.
پوچی
معنا با رهایی و جاری شدن بدست میاد. باید خود رو به زندگی متعهد کرد و توش جریان داشت تا به معنا رسید. یافتن معنا در جهانی بدون نظم و اصول کار سختیه. پرسش از معنای زندگی کمال نمیاره باید در زندگی غوطهور شد و گذاشت پرسش براه خودش بره
مرگ
یالوم معتقده انسان با غرق شدن در روزمرگی اصل اساسی زندگی خود رو فراموش میکنه و درست وقتی که باور به مرگ براش جلوهگر میشه به هستی اصیل خودش برمیگرده و از مشغولیتهای پیش پا افتاده دور میشه. در این مرحله فرد در معرض پوچی و اضطراب قرار میگیره چون میفهمه که با مرگ همه کارها بی پایان میمونه و تلاشها به نتیجه نمیرسه.
آزادی
رسیدن به این بینش که همه چیز به خودمون بستگی داره و هیچ معنا و هدف و آیندهی از پیش تعیین شدهای وجود نداره بخودی خود موضوع ترس آوری هست. ما همیشه جهان رو مستقل از خود فرض میکنیم و این باعث میشه تا از آزادی خود فرار کنیم. باور به اینکه همه چیز دست خود ماست و ما مسئولیم فرد را به این نتیجه میرسونه که خودش مسئول همه ویرانیهای پیشین خودشه.
تنهایی
اینجا از انواع مختلف تنهایی بحث نمیشه بلکه منظور تنهایی اگزیستانسیال هست که فرد علیرغم ارتباط مثبت با دیگران خودش را از درون تهی میبینه. یالوم در بخشی از کتاب مینویسه هر کدوم از ما در هستی خود تنهاییم و فقط میتونیم در هستی هم شریک بشیم و عشق درد تنهایی رو جبران میکنه.
ارتباط با دیگری در صورتی از درد تنهایی کم میکنه که ما از نگاه یک طرفه به خود پرهیز کنیم. وقتیکه به بخشیدن بیش از داشتن تمرکز میکنیم اونوقت میتونیم گامی در جهت رابطه درست برداریم.
پوچی
معنا با رهایی و جاری شدن بدست میاد. باید خود رو به زندگی متعهد کرد و توش جریان داشت تا به معنا رسید. یافتن معنا در جهانی بدون نظم و اصول کار سختیه. پرسش از معنای زندگی کمال نمیاره باید در زندگی غوطهور شد و گذاشت پرسش براه خودش بره