ضمن تشکر از مترجم کتاب. و کتابراه. بعضی جاهای داستان کسل کننده میشد، در کل خوب بود و نقطه عطف داستان این بود:
اگر استاد یون میتوانست به گذشته برگردد، آیا انتخاب میکرد که صاحب گان نشود؟ اگر آنها گان را نداشتند، اصلاً او را گم نمیکردند. خانم یون از آن همه عذاب وجدان بیمار نمیشد و در حسرت جان نمیداد؛ دردسرهایی هم که گان درست کرد اتفاق نمیافتادند. اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنید، بهتر بود گان اصلاً متولد نمیشد. از همه مهمتر این بود که او این همه درد و تنهایی تجربه نمیکرد؛ ولی اگر اینطور فکر کنید، آن وقت همه چیز معنی خودش را از دست میدهد. تنها هدف باقی میماند، آن هم بینتیجه.
اگر استاد یون میتوانست به گذشته برگردد، آیا انتخاب میکرد که صاحب گان نشود؟ اگر آنها گان را نداشتند، اصلاً او را گم نمیکردند. خانم یون از آن همه عذاب وجدان بیمار نمیشد و در حسرت جان نمیداد؛ دردسرهایی هم که گان درست کرد اتفاق نمیافتادند. اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنید، بهتر بود گان اصلاً متولد نمیشد. از همه مهمتر این بود که او این همه درد و تنهایی تجربه نمیکرد؛ ولی اگر اینطور فکر کنید، آن وقت همه چیز معنی خودش را از دست میدهد. تنها هدف باقی میماند، آن هم بینتیجه.