داستان زندگی سیاهپوستان آفریقای که برای کار اجباری در معادن و مزارع به آمریکا و اروپا برده شده و شرایط بسیار سختی برای آنها بوجود آورده بودند،
این داستان بیان کننده زندگی دو نفر (دو تفکر) میباشد،
یک نفر همهی سختیها و موانع را قبول میکند و آنرا جزئی از سرنوشت خود میداند و برای رهایی از آن وضعیت هیچ تلاشی نمیکند، وباسختی بهزندگی ادامه میدهد. (عمو تُم)
فردی دیگر که شرایط موجود را قبول نمیکند و به مقابله با آن برمی خیزد و با فرار از مزرعه و قبول همهی سختیها و موانع خود را به سرزمین آزاد رسانده و آزادانه زندگی میکند و از آن لذت میبرد، (جورج).
دو دیدگاه در این داستان وجود دارد:
اول: همه شرایط سخت موجود را قبول کرده و آنرا جزئی از سرنوشت خود دانست و هیچ گونه اعتراضی نکرد، (عمو تُم)
دوم: با توجه به اینکه انسان میتواند شرایط را برای خود تغییر دهد با تلاش و کوشش محیط بهتری را برای زندگی خود بوجود آورد، (جورج).
این داستان بیان کننده زندگی دو نفر (دو تفکر) میباشد،
یک نفر همهی سختیها و موانع را قبول میکند و آنرا جزئی از سرنوشت خود میداند و برای رهایی از آن وضعیت هیچ تلاشی نمیکند، وباسختی بهزندگی ادامه میدهد. (عمو تُم)
فردی دیگر که شرایط موجود را قبول نمیکند و به مقابله با آن برمی خیزد و با فرار از مزرعه و قبول همهی سختیها و موانع خود را به سرزمین آزاد رسانده و آزادانه زندگی میکند و از آن لذت میبرد، (جورج).
دو دیدگاه در این داستان وجود دارد:
اول: همه شرایط سخت موجود را قبول کرده و آنرا جزئی از سرنوشت خود دانست و هیچ گونه اعتراضی نکرد، (عمو تُم)
دوم: با توجه به اینکه انسان میتواند شرایط را برای خود تغییر دهد با تلاش و کوشش محیط بهتری را برای زندگی خود بوجود آورد، (جورج).