طبقه محروم در طول تاریخ همیشه محروم ماندند نه تنها در زندگی بلکه در مرگ هم همین طور...
این داستان کوتاه برای من به شخصه شدیدا تکان دهنده بود نه به این دلیل که اتفاق فوق العادهای در طول داستان افتاد بلکه بیشتر به این خاطر که بعد از شنیدن این داستان تا مدتها تاثیر عمیقی روی ذهن من گذاشت
شخصی فقیر که مثل همیشه بودن یا نبودنش برای احدی فرق نداشت، شکایتی از آنچه داشت و آنچه بود نداشت اما ناگهان دل خوشی تازهای یافت و زندگی را به گونه دیگری تجربه کرد اما دست سرد روزگار همیشه سیلی محکمی میزند بر پا از گلیم درازتر کردنهای میلی متری این انسانها
این داستان کوتاه برای من به شخصه شدیدا تکان دهنده بود نه به این دلیل که اتفاق فوق العادهای در طول داستان افتاد بلکه بیشتر به این خاطر که بعد از شنیدن این داستان تا مدتها تاثیر عمیقی روی ذهن من گذاشت
شخصی فقیر که مثل همیشه بودن یا نبودنش برای احدی فرق نداشت، شکایتی از آنچه داشت و آنچه بود نداشت اما ناگهان دل خوشی تازهای یافت و زندگی را به گونه دیگری تجربه کرد اما دست سرد روزگار همیشه سیلی محکمی میزند بر پا از گلیم درازتر کردنهای میلی متری این انسانها