با سلام و احترام، ضمن تشکر از آقای صالحی بابت اینکه انتظارم بلاخره تموم و جلد شش و هفت میدگارد اومد، یه سری نکات هستند که توی این دو جلد جدید به چشمم اومدند
من جلد یک تا پنج رو از این بابت که داستان مدام به گذشته و آینده نمیرفت و یک سیر مستقیم رو در یک زمان واحد طی میکرد و ذهنم رو روی اصل داستان متمرکز تر میکرد بیشتر دوست داشتم. وقتی اول آیندهی ماجرا بیان میشه و من میبینم توی اون آینده اثری از تعدادی از شخصیتها هست، دیگه خوندن جنگ و جدال گذشتهشون برام هیچ جذابیتی نداره چون به نوعی خیالم از سلامت اون شخصیتها راحت میشه.
جلو تر توی داستان به حکمت لزوم وجود بعضی از بازگشتهای داستان پی میبرم، منتها باز هم برام قانع کننده نیست و خوندن اتفاقات گذشته به اندازهی خوندن اتفاقاتی که در لحظه در جریان هستند برام جذاب نیست. البته حس میکنم این مسئلهای سلیقه ایه، ولی اگر بجای اینکه از آینده مدام به گذشته برگردیم و در جریان اتفاقاتی که قبلا افتادن قرار بگیریم اون هم به صورت پراکنده، اگر به صورت متمرکز تری روند اصلی داستان رو منتها از کمی قبل تر طی کنیم برای شخص من جذابیت بیشتری خواهد داشت.
نکتهی بعدی اینه که انقدر به مسائل جنسی اون هم به طور متعدد پرداخته شده که دید خواننده از دنیا رو محدود میکنه و خسته کننده میشه.
نکته بعدی اینه که توی دیالوگ شخصیتها خلاقیت کمتری دیده میشه. برای مثال میگم، کلمه ی «زهرمار» رو از اکثر شخصیتها، با هر تیپ شخصیتی شنیدیم که برای من قابل قبول نبود. میتونست طور دیگهای هم باشه.
در عین حال من کتاب رو دوست داشتم و از خلاقیت کلی داستان لذت بردم. مشتاقانه منتظر جلد هشتم و جلدهای بعد هم هستم که البته امیدوارم شاهد نوشتهای بی نقص باشیم.
من جلد یک تا پنج رو از این بابت که داستان مدام به گذشته و آینده نمیرفت و یک سیر مستقیم رو در یک زمان واحد طی میکرد و ذهنم رو روی اصل داستان متمرکز تر میکرد بیشتر دوست داشتم. وقتی اول آیندهی ماجرا بیان میشه و من میبینم توی اون آینده اثری از تعدادی از شخصیتها هست، دیگه خوندن جنگ و جدال گذشتهشون برام هیچ جذابیتی نداره چون به نوعی خیالم از سلامت اون شخصیتها راحت میشه.
جلو تر توی داستان به حکمت لزوم وجود بعضی از بازگشتهای داستان پی میبرم، منتها باز هم برام قانع کننده نیست و خوندن اتفاقات گذشته به اندازهی خوندن اتفاقاتی که در لحظه در جریان هستند برام جذاب نیست. البته حس میکنم این مسئلهای سلیقه ایه، ولی اگر بجای اینکه از آینده مدام به گذشته برگردیم و در جریان اتفاقاتی که قبلا افتادن قرار بگیریم اون هم به صورت پراکنده، اگر به صورت متمرکز تری روند اصلی داستان رو منتها از کمی قبل تر طی کنیم برای شخص من جذابیت بیشتری خواهد داشت.
نکتهی بعدی اینه که انقدر به مسائل جنسی اون هم به طور متعدد پرداخته شده که دید خواننده از دنیا رو محدود میکنه و خسته کننده میشه.
نکته بعدی اینه که توی دیالوگ شخصیتها خلاقیت کمتری دیده میشه. برای مثال میگم، کلمه ی «زهرمار» رو از اکثر شخصیتها، با هر تیپ شخصیتی شنیدیم که برای من قابل قبول نبود. میتونست طور دیگهای هم باشه.
در عین حال من کتاب رو دوست داشتم و از خلاقیت کلی داستان لذت بردم. مشتاقانه منتظر جلد هشتم و جلدهای بعد هم هستم که البته امیدوارم شاهد نوشتهای بی نقص باشیم.