سلام با تشکر و ممنون از کتاب راه
کتاب در مورد پیرمرد سالخورده است که در آسایشگاه سالمندان آخرین روزهای زندگی را میگذراند هر روز سر ساعت مشخصی به جایی میرود که هیچ کدام از پرستاران متوجه نمیشوند که کجا میرود.
پیرمرد هرروز خاطرات خودش را مرور میکند خاطراتی که از یک عشق قدیمی و دردناک منشأ میگیرد.
کتاب میتونست خیلی کتاب بهتری بود اگر نویسنده سریع موضوع داستان را شروع و تموم نمیکرد اگر مترجم گرامی بیشتر اینکه نویسنده محور ترجمه نمیکرد و بیشتر هوای خواننده را داشت بهتر بود. خیلی جاها نویسنده سعی کرده بود از بعضی جملهها استفاده کند که منظور نویسنده برساند اما متاسفانه ضربالمثلهای رایجی نبودند و میشد از جایگزینهای بهتری استفاده کرد.
نمیدونم اما نتوانستم درست با کتاب ارتباط برقرار کنم و برخلاف بقیه نظرات غرق آن شوم شاید بخاطر غلطهای املایی زیادی که داشت
و احساس میکنم موضوع داستان بسیار کلیشهای و تکراری است و نتوانستم دلیل واقعی شخصیت زن را باور کنم اگر تصمیماش این بود چرا برگشت و چرا دوباره تمامی خاطرات را مرور کردو...
کتاب در مورد پیرمرد سالخورده است که در آسایشگاه سالمندان آخرین روزهای زندگی را میگذراند هر روز سر ساعت مشخصی به جایی میرود که هیچ کدام از پرستاران متوجه نمیشوند که کجا میرود.
پیرمرد هرروز خاطرات خودش را مرور میکند خاطراتی که از یک عشق قدیمی و دردناک منشأ میگیرد.
کتاب میتونست خیلی کتاب بهتری بود اگر نویسنده سریع موضوع داستان را شروع و تموم نمیکرد اگر مترجم گرامی بیشتر اینکه نویسنده محور ترجمه نمیکرد و بیشتر هوای خواننده را داشت بهتر بود. خیلی جاها نویسنده سعی کرده بود از بعضی جملهها استفاده کند که منظور نویسنده برساند اما متاسفانه ضربالمثلهای رایجی نبودند و میشد از جایگزینهای بهتری استفاده کرد.
نمیدونم اما نتوانستم درست با کتاب ارتباط برقرار کنم و برخلاف بقیه نظرات غرق آن شوم شاید بخاطر غلطهای املایی زیادی که داشت
و احساس میکنم موضوع داستان بسیار کلیشهای و تکراری است و نتوانستم دلیل واقعی شخصیت زن را باور کنم اگر تصمیماش این بود چرا برگشت و چرا دوباره تمامی خاطرات را مرور کردو...