به نظرم جالب بود که مارک توین ماجرای آدم و حوا رو با تفاوتهای زیاد زن و مرد شروع کرد و بعد رسید به بررسی داستان پیچیدهی عشق.
حوا عاشق آدم هست ولی دلیل آن را نمیداند، بدون هیچ منطقی فقط از روی احساسش او را دوست دارد تا آن جا که برای خودش و همهی زنان این آرزو را میکند که کاش زن و مرد با یکدیگر از این دنیا بروند و اگر قرار است یکی زودتر برود، آن یکی حوا باشد.
و در آخر این آدم است که در سوگ از دست دادن حوا اندوهگین میگردد.
در ضمن نواختن نتهای پیانو با متن داستان هماهنگی خوبی داشت.
حوا عاشق آدم هست ولی دلیل آن را نمیداند، بدون هیچ منطقی فقط از روی احساسش او را دوست دارد تا آن جا که برای خودش و همهی زنان این آرزو را میکند که کاش زن و مرد با یکدیگر از این دنیا بروند و اگر قرار است یکی زودتر برود، آن یکی حوا باشد.
و در آخر این آدم است که در سوگ از دست دادن حوا اندوهگین میگردد.
در ضمن نواختن نتهای پیانو با متن داستان هماهنگی خوبی داشت.