کتابی ارزشمند از دریچهی نگاه فردی که اصالت و حقیقت وجودی انسان را به زیبایی از ماهیت انسان متریکسی تمیز میدهد. نوشتاری فاخر بیانگر حقایق شگرفی که درک و پذیرش آن مستلزم غور در معنا و آشنایی با قواعد متریکس حاکم بر سیاره است. اما متاسفانه کتاب با ترجمهی بسیار معیوب و ناهنجاری که در دست داریم به قهقرای درک نشدن سقوط کرده است و به حق باید بسیار به ماهیت مسئلهی مطروحه مسلط باشید تا از میان واژگان پریشان احوال و نامرتبط مترجم بتوانید معنای حقیقی را بیرون بکشید.
نگاه لیگوتی نهیلیست و آلبرکاموی ابزرد و نیچهی اگزیست در یک نقطهی بنیادی با یکدیگر تلاقی دارند. انسان زیبا طبیعت زیبا اما چرا این دو مفهوم هم پوشانی ندارند و بر ضد یکدیگر عمل میکنند!
پاسخ این چرایی را میبایست در سیاست گردانندگان متریکس حاکم بر کل سیاره جست که اساس قدرتشان را پارادوکسهای حاکم تشکیل داده است...
لیگوتی به زیبایی گرایش خود به فلسفهی وجود را بیان میدارد و به روشنی اعلام میدارد از فلسفهی موجود گریزان است. این گرایش تصوفی و حضور پررنگش در کلام لیگوتی نشان میدهد اصول بنیادی فقط مربوط به گرایشها، فرقهها یا دسته بندیهای خاص نیستند و به چشم تمام روشن بینان میرسند در هر کجای سیاره که باشند.
تعمق در معنا و خوانش کتاب بدون گارد گرفتن در مقابل حقیقتی که بیان میدارد میتواند پرده از دیدگان مخاطب بردارد.
اما در نهایت همیشه راهی هست برای اینکه خود را قربانی شرایط ندانیم. خروج از این متریکس پارادوکسیکال نیز امکان پذیر است اما گام اول پذیرش است. چنانچه ماهیت این سازهی اهریمنی را پذیرش نکنیم چطور بناست بتوانیم از آن خارج شده یا حتی ماهیتش را تغییر دهیم؟
سپاس از کتابراه
نگاه لیگوتی نهیلیست و آلبرکاموی ابزرد و نیچهی اگزیست در یک نقطهی بنیادی با یکدیگر تلاقی دارند. انسان زیبا طبیعت زیبا اما چرا این دو مفهوم هم پوشانی ندارند و بر ضد یکدیگر عمل میکنند!
پاسخ این چرایی را میبایست در سیاست گردانندگان متریکس حاکم بر کل سیاره جست که اساس قدرتشان را پارادوکسهای حاکم تشکیل داده است...
لیگوتی به زیبایی گرایش خود به فلسفهی وجود را بیان میدارد و به روشنی اعلام میدارد از فلسفهی موجود گریزان است. این گرایش تصوفی و حضور پررنگش در کلام لیگوتی نشان میدهد اصول بنیادی فقط مربوط به گرایشها، فرقهها یا دسته بندیهای خاص نیستند و به چشم تمام روشن بینان میرسند در هر کجای سیاره که باشند.
تعمق در معنا و خوانش کتاب بدون گارد گرفتن در مقابل حقیقتی که بیان میدارد میتواند پرده از دیدگان مخاطب بردارد.
اما در نهایت همیشه راهی هست برای اینکه خود را قربانی شرایط ندانیم. خروج از این متریکس پارادوکسیکال نیز امکان پذیر است اما گام اول پذیرش است. چنانچه ماهیت این سازهی اهریمنی را پذیرش نکنیم چطور بناست بتوانیم از آن خارج شده یا حتی ماهیتش را تغییر دهیم؟
سپاس از کتابراه