داستان فرار دختری بنام هیون سئو لی از کره شمالی که به قصد ماجراجویی از رودخانه مرزی وارد چین میشود و سپس با این واقعیت تلخ مواجه میشود که دیگر هرگز نمیتواند به موطن خود بازگردد، از انجاییکه چین برای او امن نمیباشد با تحمل سختی و مشقات فراوان به کره جنوبی فرار میکند و سپس مادر و برادر خود را نیز به سئول میاورد. درد و رنج و وقایع سختی که وی از پس تحمل و عبور از آن بر میآید برای دختر جوانی به سن او حیرت انگیز میباشد. در طی این راه سخت وجود خانواده آقای آهن، کیم و دیک استرالیایی و کمکهای بی دریغ و حمایتهای ایشان از دخترک بیشتر به معجزه میماند. جسارت و امیدواری و پشتکار هیون سئو لی انسان را متحیر میکند. از نکتههای شاخص این داستان درخصوص کره شمالی وجود قاچاق گسترده در این کشور میباشد از قاچاق انسان تا مایحتاج روزمره.. نکته دیگر اینست که رهبر و سران این کشور چگونه توانستهاند یک قرن ملت خود را در بی خبری از جهان نگاه دارند؟! مسخ فرهنگی این ملت در حدی است که تا سالها پس از فرار از کره شمالی و زندگی در جهان آزاد، هنوز نمیتوانند در عقاید و باورهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود تغییر ایجاد نمایند!! نمونه این افراد مادر و برادر هیون سئو لی میباشند. اما نکته جالب این داستان اینست که دختر جوان علیرغم تمام سختیهای پیش رو و احتمال دستگیری، زندان، مرگ و.... همچنان وطن خود را دوست میدارد!
در انتها لازم بذکر است که اجرای خانمگوینده نیز عالی میباشد.
تشکر از کتابراه
در انتها لازم بذکر است که اجرای خانمگوینده نیز عالی میباشد.
تشکر از کتابراه