وضعیت زرد قویترین داستان این مجموعه است و جذابیت همین اولین داستان باعث شد بقیه را بخوانم سبک و نثر روان و معما گونه نویسنده من را جذب کرد و باعث شد همه را بخوانم هر چند همه داستانها قوی و دارای فلسفه و روان شناسی قوی به اندازه وضعیت زرد نبودند.
داستان مژده یا آزادی و چای آخر و دیگران از نظر روان شناسی کمی ضعیف هستند در هر سه این داستانها شخصیتها سیاه و سفید هستند از این گذشته زنان در موقع مشکل و مسائل در زندگی شان لب به سخن باز میکنند و با بیان مشکلشان و حرف زدن آرام میشوند درست بر عکس مردان که سکوت میکنند متاسفانه احتمالا چون نویسنده خودش مرد است این نکته را نادیده گرفته است، درباره داستان دوشنبه نازنین احساس من این است که به تقلید و تحت تاثیر جنایات و مکافات داستایوفسکی نوشته شده است.
داستان فریدون و مادر فریدون و داستان عباس سمندری موضوع فلسفی ندارند ولی از نظر روان شناسی قوی و جالب هستند و من بیشتر از همه داستانها فکرم مشغول داستان فریدون و مادر فریدون شد هم به مادر فریدن فکر میکنم و به نظرم اگرچه نادیده گرفتن فرزندان دیگرش تلخ و غلط است اما به او حق میدهم شخصی که سالها فراق فرزند کشیده و چه در مدت حضور فریدون و چه در غیابش همه او و فرزندش را قضاوت کردند و حتی شوهرش و پدر فریدون مرتب به او سرکوفت زده که بچهای که مادرش تربیت کند همین میشود از این گذشتهای بسا دلیل افسردگی و بی توجهی مادر فقط فراق فریدون نه بلکه احساس گناه خودش در مورد فرار فریدون در خلوت خودش باشد و حالا که فریدون بعد از این همه سال برگشته مادر میبیند فریدون مثل خواهر و برادرش خوشبخت و شاد نیست مادر میاندیشد او بیشتر به مادرش نیاز دارد و او نیز همینطور.
شاید فریدون هم مثل صادق هدایت باشد.
داستان مژده یا آزادی و چای آخر و دیگران از نظر روان شناسی کمی ضعیف هستند در هر سه این داستانها شخصیتها سیاه و سفید هستند از این گذشته زنان در موقع مشکل و مسائل در زندگی شان لب به سخن باز میکنند و با بیان مشکلشان و حرف زدن آرام میشوند درست بر عکس مردان که سکوت میکنند متاسفانه احتمالا چون نویسنده خودش مرد است این نکته را نادیده گرفته است، درباره داستان دوشنبه نازنین احساس من این است که به تقلید و تحت تاثیر جنایات و مکافات داستایوفسکی نوشته شده است.
داستان فریدون و مادر فریدون و داستان عباس سمندری موضوع فلسفی ندارند ولی از نظر روان شناسی قوی و جالب هستند و من بیشتر از همه داستانها فکرم مشغول داستان فریدون و مادر فریدون شد هم به مادر فریدن فکر میکنم و به نظرم اگرچه نادیده گرفتن فرزندان دیگرش تلخ و غلط است اما به او حق میدهم شخصی که سالها فراق فرزند کشیده و چه در مدت حضور فریدون و چه در غیابش همه او و فرزندش را قضاوت کردند و حتی شوهرش و پدر فریدون مرتب به او سرکوفت زده که بچهای که مادرش تربیت کند همین میشود از این گذشتهای بسا دلیل افسردگی و بی توجهی مادر فقط فراق فریدون نه بلکه احساس گناه خودش در مورد فرار فریدون در خلوت خودش باشد و حالا که فریدون بعد از این همه سال برگشته مادر میبیند فریدون مثل خواهر و برادرش خوشبخت و شاد نیست مادر میاندیشد او بیشتر به مادرش نیاز دارد و او نیز همینطور.
شاید فریدون هم مثل صادق هدایت باشد.