این کتاب لیاقت اینو داره بایستم و براش دست بزنم!
اول فکر میکردم قرارع با یک داستان عاشقانه که مرد زن رو رها کرده و بعد مدتها همو میبینن و... (که اوایلش کمی کسلکننده بود و باعث شد من ماهها رهاش کنم و پنج روز پیش خودمو وادار کردم ادامه اشو بخونم، و واقعاً خوشحالم که تا اخرش در عرض چهار روز خوندم!)
اما این فقط یک قالب بود تا لئو تولستوی حرف اصلیش، افکارش، پند، نصحیتاش رو بگه،
به زبان افراد مختلف و عقاید مختلف حرفهایی رو میزنه که به فکر فرو میری، میگه بیا دنیا رو ازی زاویه دیگه نگاه کن.
از صحبتهای جالبی که تو این رمان گفته میشه که میخواد بگه بعضی چیزایی که تو فرهنگ جامعه یک چیز عادی و مرسوم هست و همه قبول دارنش تاچهحد میتونه پست یا اشتباه باشه:
۱_گناهکار دیدن دزدان کوچک
۲_مسیح و دعا و آشامیدن خون مسیح
۳_هرکسی فکر میکنه کارش درسته حتی خود فروش ها.
یک ویژگی جذابی که داشت و باعث میشد فکر کنمی سریال میبینم این بود که بعضی از فصلها مثل سریالا دقیقا جایی تموم میشد که مشتاقی بدونی ادامهاش چی میشه و همین باعث توجه و تمرکزت میشه.
یک سری مشکل هم در ترجمه یا از اصل رمان بود که لازمه ذکر کنم:
۱_تکرار شدن کلمه نه تنها، و نیز، وانگهی بیشتر از یک بار در یک جمله
۲_در قسمتی از رمان ذکر میشه توی مایهای که از خمره نشت میکرد..
که درستش: «روی مایه» هست.
اول فکر میکردم قرارع با یک داستان عاشقانه که مرد زن رو رها کرده و بعد مدتها همو میبینن و... (که اوایلش کمی کسلکننده بود و باعث شد من ماهها رهاش کنم و پنج روز پیش خودمو وادار کردم ادامه اشو بخونم، و واقعاً خوشحالم که تا اخرش در عرض چهار روز خوندم!)
اما این فقط یک قالب بود تا لئو تولستوی حرف اصلیش، افکارش، پند، نصحیتاش رو بگه،
به زبان افراد مختلف و عقاید مختلف حرفهایی رو میزنه که به فکر فرو میری، میگه بیا دنیا رو ازی زاویه دیگه نگاه کن.
از صحبتهای جالبی که تو این رمان گفته میشه که میخواد بگه بعضی چیزایی که تو فرهنگ جامعه یک چیز عادی و مرسوم هست و همه قبول دارنش تاچهحد میتونه پست یا اشتباه باشه:
۱_گناهکار دیدن دزدان کوچک
۲_مسیح و دعا و آشامیدن خون مسیح
۳_هرکسی فکر میکنه کارش درسته حتی خود فروش ها.
یک ویژگی جذابی که داشت و باعث میشد فکر کنمی سریال میبینم این بود که بعضی از فصلها مثل سریالا دقیقا جایی تموم میشد که مشتاقی بدونی ادامهاش چی میشه و همین باعث توجه و تمرکزت میشه.
یک سری مشکل هم در ترجمه یا از اصل رمان بود که لازمه ذکر کنم:
۱_تکرار شدن کلمه نه تنها، و نیز، وانگهی بیشتر از یک بار در یک جمله
۲_در قسمتی از رمان ذکر میشه توی مایهای که از خمره نشت میکرد..
که درستش: «روی مایه» هست.